
جعفر پناهی نخل طلای جشنواره کن ۲۰۲۵را دریافت کرد.به جعفر پناهی تبریک میگوئیم. اما آنچه اهمیت دارد، نه خود جایزه، بلکه مسیری است که او در آن ایستاده و معنایی است که این موقعیت برای فهم نسبت هنر با قدرت به دست میدهد. در کشوری که روایتها در تصرف سرمایه، رسانه و ایدئولوژی است، هنر تنها زمانی معنا دارد که با خطر همراه باشد: خطرِ گفتن آنچه از نگاه حاکمیت دیکتاتوری باید مسکوت بماند.
پناهی، در مقام یک فیلمساز، نمونهای از هنرمند متعهد در متن نظمی سرکوبگر است. تعهد در اینجا نه به معنای پیروی از شعار یا ایدئولوژی، بلکه به معنای ایستادگی در برابر سلطه ، ایستادن بر سر اصولی که هنر را به کنشی اخلاقی و سیاسی بدل میکند. پناهی فیلم میسازد نه با آزادی، بلکه علیه انسداد. سینمای او محصول امکان نیست، بلکه حاصل مقاومت است؛ نوعی آفرینش در شرایط انکار.
در جمهوری اسلامی، سانسور فقط یک ابزار اجرایی نیست؛ بخشی از ساختار قدرت است. هدفش صرفاً حذف یک جمله یا یک تصویر نیست، بلکه مهار امر سیاسی در فرهنگ است. سانسور، همانطور که فوکو می گوید، نه فقط با سرکوب، که با تولید نظم و هنجار عمل میکند. در چنین ساختاری، هنرمند اگر بخواهد صرفاً ناظر بماند، بهسرعت جذب و بیاثر میشود. تنها مقاومت است که امکان رهایی را زنده نگه میدارد.
هنر متعهد، چیزی جز صیانت از کرامت اندیشه در دل شرایط نابرابر نیست. این هنر، تزیینی نیست، سرگرمی نیست، و حتی گاهی زیبا نیست؛ بلکه ضرورتی است تاریخی برای حفظ حق گفتار در جهانی که حقیقت، اغلب، به نفع امنیت و مصلحت سرکوب میشود. هنر متعهد، بازنمایی نیست، بلکه افشاگری است؛ نه بازسازی وضع موجود، بلکه دخالت در آن.
پناهی، در این معنا، فقط فیلمساز نیست؛ او یک استراتژی فرهنگی است در دل ساختار انسداد. کسی که از از درون محدودیت، امکان گفتوگو خلق کرد. آثارش نه برای تحسین، که برای مواجهه ساخته شدهاند. مخاطب او تماشاچی نیست؛ همدست است یا پرسششونده.
نخل طلا، اگر معنایی دارد، نه در نام کن، بلکه در این است که بار دیگر نشان میدهد سلطه اگرچه میتواند سانسور کند، اما نمیتواند سکوت را تضمین کند. جایزه، اگر اهمیت دارد، از آنروست که سندی است بر بقای صداهایی که قرار بود نباشند.
پرسش امروز نه در ستایش فرد، که در بازاندیشی جایگاه هنر در زمانه سرکوب است. آیا میتوان از هنر گفت بیآنکه نسبتش با قدرت را تعیین کرد؟ در جغرافیای سیاسیای که جمهوری اسلامی یکی از نمونههای تمامعیار آن است، هنر و فرهنگ یا با وضعیت موجود همدست میشود یا در برابرش میایستد. حد وسطی وجود ندارد.
جعفر پناهی یادآور این حقیقت است: در غیاب نهادهای آزاد، هنرمند متعهد آخرین سنگر گفتن است. آخرین امکان برای روایت تاریخ زندگی مردم از پایین. و شاید به همین دلیل است که قدرت، پیش از هر چیز، از هنرمند مستقل و مبارز در هراس است.