دیکته به تک زبانی ، و یا بی زبانی ِ دیکته شده - -حسن افراز

نسل کشی فرهنگی- زبانی

چرا دیکته به تک زبانی ، در عمل ،  همان بی زبانی ِ دیکته شده از آب در می آید ؟ و چرا نابود کردن زبان مادری ، با تمهیدات ِ سیستماتیک از سوی حاکمیت ، عملا در وهله ی نخست ،  هویت زدایی و نابودی ِ گنجینه های فرهنگی دیگر ملل ساکن در سرزمین مان ، و در گام بعدی ،  شلیک ِ تیر خلاص به اتنیک ها ، ملیت ها و ملت های ساکن این سرزمین  می باشد ؟ و این در حالی ست که کثیر المله بودن سرزمین ما ، که ریشه در تاریخ ِ حیات ِ ساکنان ِ این سرزمین داشته و دارد ، واقعیتی بلامنازع محسوب می شود .

تلاش برای پاسخ یابی به پرسش هایی از این گونه ، ما را بر آن می دارد که به مناسبت روز جهانی زبان مادری ، نکاتی چند را ، زیر آگراندیسمان ِ اندیشوری هایی به دور از پروپاگاندای حاکمیت ها در ۹۸ سال گذشته ببریم .

می دانیم که سیاست  ِ تک زبانی ِ اعمال شده از سوی شاه و شیخ ، به عنوان مثال در آذربایجان و البته  نه فقط در آنجا  ، در کنار ِ تجزیه ی جغرافیایی آذربایجان ،  یعنی استان سازی های متعدد ، ضمن  بکار نبردن ِ عمدی نام آذربایجان در نام های جدید   ، همانا تلاش برای اضمحلال ِ هسته ی هویتی تورک ها در سرزمین شان به حساب می آید . چرا که ، یک ملت بدون زبان مادری اش ، ظرفی ست خالی از هویت ،  برای پر کردن با هر آنچه که برای استعمار آن ملت ،  مورد نیاز ِ استعمارگران مرکز نشین بوده و هنوز هم می باشد .

امر یکسان سازی که با همگون پنداری ِ به دور از واقعیت های جامعه ی ما ، کژ راهه ی " یک ملت - یک دولت - یک زبان " را پیش پای ِ شاه با تاج ، و پس از آن ، شاه ِ با عمامه نشانده است   ، برگرفته از آلمان و فرانسه ی قرن هیجدهم و دولت - ملت سازی های آن دوره در اروپای مرکزی بوده ، و راهی به واقعیت های جوامع مدرن امروزی ندارد .

امروزه ، پس از گذشت ۲۰۰ و اندی سال از رخدادهای اروپا در آن دوره  ، و به یمن  ِ امکانات ِ ارتباطی ِ کنونی ، حیات ِ  جوامع ِ مدرن و موفقی را شاهد هستیم که زبان مادری را ، در ترازوی عدالت اجتماعی  و با توجه به حقوق انسانی مندرج در کنوانسیون های حقوق بشر  ، پاس می دارند .

به تاریخ ِ امروز ، یعنی دوم اسفند  ، در روز جهانی زبان مادری ، از اول ماه مهر که روز آغاز ِ مجدد ِ بی مهری ِ سیستماتیک  در شروع ِ هر سال تحصیلی ست ، چند ماهی می گذرد ، بدون اینکه پایانی برای این تبعیض ساختاری در چشم انداز باشد . آنچه که در این پنج ماه ، مانند هر زمان دیگر ، شاهد آن بوده ایم ، همانی ست که ۱۲ ماه در سال  ، هر روز از نو تجربه می کنیم : تبعيض ِ سیستماتیک برای باز تولید ِ بیش از پیش ِ مناسبات ِ اربابی و بندگی میان مرکز و پیرامون . چرا که فقط  از آبشخور ِ ستم ِ ملی ، و شهروند ِ درجه چندم سازی از به حاشیه رانده شدگان توسط مرکز است که می توان نابودی ِ میراث ِ فرهنگی ِ ملل ِ  پیرامون را ، همچنان پیش برد . صد البته ،  غارت منابع آذربایجان که یکی از عوامل توسعه نیافتگی عامدانه ، با خروجی ِ مهاجرت تورک ها به مناطق دیگر و ورود به پدیده ی آسیمیلاسیون می باشد ، سیاست پایه ای مرکز بوده و می باشد .

روز جهانی زبان مادری برای اکثریت ِ تحت ستم ِ فرهنگی در سرزمین مان ، همچون روز اول ماه مهر ، و بازگشایی مدارس که عملا پادگان هایی برای  تحمیل ِ هژمونی یک نافرهنگ به نام ِ " تک زبانی " هستند ، فرصتی برای پرداختن به این ستم ِ ملی به دست می دهد .

امرواقع این است که  ادراک ما از خویش و پیرامون مان ، در روابطی سازمان مند با زبان ِ مادری مان بسر می برد . اغلب ، مثال هایی دال بر غنای زبانی  را در کتاب ها می خوانیم که مثلا اینوئیت ها برای برف ( و حالت های آن ) ، پانزده واژه ی متفاوت بکار می برند که علاوه بر غنای زبانی که ابتدای به ساکن ، ربطی با نیاز به این ناوگان واژگانی دارد ، وسیله ای منحصر به فرد در ادراک ِ  پیرامون و توانمندی های بیانی یک زبان  را به منصه ی ظهور می رساند  .

مثال آشنا فراوان داریم . ملت تورک ، ملتی ست درد کشیده . در زبان  تورکی چند ده واژه برای درد و حتی برای مراحل ِ درد داریم :

گیجیشمه ( gicişmə ) ، گوُورمه ( gövərmə )  ، سانجی ( sancı) ، آغری ( ağrı ) ، سیزی ( sızı ) ، یانما ( yanma ) ، آجی ( acı ) ، قالخان سانجی ( qalxan sancı ) ، زوققولتو ( zoqqultu ) ، اینجی ( inci ) ، گیزیلتمه ( gizildəmə ) ، گوینمه ( göynəmə ) ، و ….

از مهر ، ماه ِ بی مهری در حق ِ زبان مادری ِ اکثریتی از ساکنان سرزمین مان ، تا روز ِ جهانی زبان مادری در اسفند ماه در هر سال ، فترت ِ دردی را شاهد هستیم که دلایل فراوانی برای پرسشگری درباره ی چونی و چرایی ِ الکن سازی از زبان مادری مان را مستدل کرده و پیش روی دیدگان ِ ما می گذارد . باید واکاوی کرد که برای این " درد " چه واژه ی همسانی را می توان یافت ، آنهم در زبان ِ پارسی ِ حاکم که برخی آن را سترون دانسته اند . ولی این سترونی ، به دلیل سیاست ِ دیگر ستیزی ِ مرکز ، هرگز میدانی برای باروری زبان های غیر پارسی باز نکرده است . بر عکس : ارائه ی برنامه هایی به زبان تورکی با انبوه ِ واژگان پارسی ، برنامه هایی که در آن تعمدا به تخریب زبان تورکی پرداخته می شود ، سیاست ِ تهاجم فرهنگی مرکز بوده و هنوز هم می باشد .

سیاست ِ الکن سازی از زبان ما ، و پروژه ی تخریب ِ فرهنگ ما ، در حالی که همزمان برای زبان پارسی با توانایی هایی زبانی ِ بسیار کمتر ( رجوع شود به نوشته ی محمد رضا باطنی : " فارسی ، زبان عقیم .") بودجه های میلیاردی تخصیص می شود ، چه پیامی دارد جز اینکه اقلیتی در مرکز ، همچنان پروژه ی نابودی اکثریت را ، از محل درآمد مالیات ِ ما ( به حاشیه رانده شدگان ) و از طریق غارت ِ منابع ِ ملی ما در آذربایجان  ، الاحواز ، و سایر مناطق  به پیش می برد .

تا به اکنون ، تلاش ِ مرکز برای فروپاشی ِ زبان و فرهنگ ِ به حاشیه رانده شدگان ، تاثیرات منفی ِ گسترده ای در جامعه مان از خود به جای گذاشته است . در اینجا سخن از گسستگی های فرآ عاطفی ! نیست . جامعه‌ ی به شدت قطبی ما ، گسل های اینچنینی با پتانسیل ِ لرزه های دگرگون کننده ، و حتی تخریبی ، کم ندارد . از جمله ی این تاثیرات منفی ، آسیب پذیری و آسیب دیدگی عینی ِ توانایی های گفتمانی میان اتنیک غالب و تمامیت خواه در مرکز ، با ملیت های پیرامونی است .

نوشته ی حاضر  درباره ی  زبان ، و بی زبانی ، عملا وضعیت ِ امروز ِ اکثریتی مطلق در سرزمین ما را نشان می دهد . این فاجعه‌ که ما به عنوان شهروندان مغضوب ، و معروض به تبعیض ِ ساختاری ، به عنوان شهروندان درجه دوم ( و درجه ی چندم ) در بطن آن قرار داده شده ایم ،   جز با    دیکته به تک زبانی ، و  بی زبانی ِ دیکته شده ، ممکن نبوده و نمی‌باشد .

اعتراف ِ  بی پرده ، و  اقرار ِ صریح به این مصیبت که انبوهی از شهروندان سرزمین ما ، با شماری  که به لحاظ آماری ،  اکثریتی مطلق را تشکیل می دهد ، در صد سال گذشته  ، عامدانه و سیستماتیک در معرض ِ آسیمیلاسیون ِ  زبانی - فرهنگی  قرار داده شده اند  ، گام ِ نخست برای آغاز ِ گفتمانی  با هدف ِ شناسایی و  حل ِ بحران های  ناشی از فاجعه‌ی ژنوساید فرهنگی در  صد سال گذشته می باشد . حتی بدون پرداختن به  اینکه زبان مادری چه نقشی در تکوین ،  تثبیت ، و تعالی ِ  هویت ِ ما انسان ها داشته و دارد ، و فقط با نیم نگاهی به مندرجات ِ کنوانسیون های   حقوق بشر ، می توان از ابعاد ستم ِ صد ساله با هدف ِ نسل کشی فرهنگی از سوی مرکز ، پرده برداشت . باید پذیرفت که زبان مادری در فراسوی طبیعت واژگانی اش  ، بخشی از هویت انسانی شهروندان در دهکده ی جهانی است .

صدمات گسترده ی این نسل کشی فرهنگی- زبانی چه در سنجه ی فردی ، و چه در مقیاس ِ گستره ی یک جامعه ، آشکار بوده ، و بحران های  پدید آمده از این آسیب ها  ، محصول ِ مستقیم ِ گونه ای از انکار ِ هویت ِ شهروندان در سرزمین کثیر المله ما می باشد . ما در اینجا ، عملا دست به گریبان ِ گونه ای از اسارت هستیم . و با مناسبات ِ بندگی و بردگی ِ زبانی - فرهنگی سر و کار داریم . و البته پاسخ به این پرسش که راه کارهای رهایی از این بردگی ِ فرهنگی کدام ها هستند ، و نقش ِ زبان مادری در این میان چیست ، هر روز ، بیش از پیش ، در کانون توجه شهروندان ِ معروض به تبعیض قرار گرفته ، و می گیرد .  زبان مادری برای انسان ها ، کلید ِ قفلی است که توسط انحصارطلبان ِ مرکز ، بر زنجیرهای اسارت ِ فرهنگ و هویت غیر پارسی زبانان  زده شده است .

صرفنظر از نقش زبان ِ یک انسان در پیدایش ِ  تصویری که وی در بازه ی زمانی ِ حیات اش از خویش ارائه می دهد  ، و حتی بی توجه به شاخصه ی تعلقات ِ فرهنگی اش  با تاثیر ِ  زبان در این تعلقات  ، می توان نقش ِ حیاتی ِ زبان در مختصات ِ کیستی یک انسان را ، در نگرشی تاریخی ، در لابلای فراز و فرود های یک ملت سراغ گرفت ، آن را یافت ، و مفهوم ِ اینگونه از  هویت را در درازنای تاریخ فهمید . آنگاه می توان دریافت که طبیعت ِ اینگونه از حقیقت ِ عجین شده با هویت را ، نه می توان با خیمه شب بازی های هویت زدایی ( مثلا انکار تورک بودن و یا عرب بودن شماری از شهروندان این سرزمین) ،   نه با تلاش های مجعول ِ ملت سازی ِ نژاد محور ( "ما آریایی هستیم و نژاد برتر" ) ، و نه ساختن ِ قدیسانی از خونخواران تاریخ و امامانی از کوروش و داریوش  ، زیر پرسش برد .

اینجا سخن از هویتی ست که در سرزمین ما ، هر روز از نو ، انکار می شود . یکی از نقاط عطف ِ  زمانی و مکانی ِ این انکار پیشگی ِ سیستم پایه  ، اول ماه مهر ، و درگاه ِ مدارس ِ پادگانی  ست . بدینگونه است که دستگاه آموزشی شاهی و شیخی ،  با امنیتی کردن ِ مقوله ی زبان ، از شهروندان ،   متهمانی با پتانسیل ِ " بیگانه بودن در خانه خویش  " می سازد ، و هنوز هم ،  تلاشی صد ساله در جعل هویت ِ شهروند ، و تزریق ِ هویتی  ناهمگون با واقعیت های حیات شهروندی را ،   به زور ِ داغ و درفش پیش می برد . از این روی است که باید در روز جهانی زبان مادری ، فرصت پیش آمده  برای بالا بردن ِ  بیرق هویت فرهنگی را مغتنم شمرد و با صدای رسا گفت  : این نسل کشی ِ برنامه ریزی شده ،  در حالی صورت می گیرد که  زبان در برقراری نخستین پیوندهای فردی و اجتماعی  ، در فهم ِ شاخص های فرهنگی  ، و در شناسایی  سنت های لازم برای ادامه ی حیات ِ شهروندی  ، نقش اساسی را بر دوش خویش دارد .

به موازات ِ آنگونه از  فرهنگ کُشی که دستگاه آموزشی شاه و شیخ با طبیعت پادگانی اش ، در دستور کار ِ خویش دارد ، اقدامات ِ نهادهای دیگر حکومتی از جمله اداره ی ثبت احوال  ، در تحدید آزادی انتخاب ِ نام ِ شناسنامه ای ِ هویت محور  برای فرزندان مان را ، باید در راستای همین هویت زدایی ِ مرکز محور دانست . غافل از اینکه ، پژواک زبان مادری که از دیرباز ِ کودکی مان ، طنین انداز کوهستان زندگی مان بوده است ، چون صدای طپش ِ قلبی مادرانه است . برای  پیکر  بدون قلب ، نمی توان حیاتی متصور شد . نمی شود ،  و نباید  انکار کرد که بخش سترگی  از تجربیات ما در شناخت ِ خویش ، و تبیین ِ پیرامون مان ، زبان محور است . چگونگی ِ شکل گیری ِ جهان بینی ما نیز ، رابطه ای ارگانیک با زبان مادری مان دارد . زبان مادری ، همان مرغی ست  که پر ِ پرواز در آسمان ِ رویا های مان را دارد . مرکز باید این کژاندیشی را که انسان ها می توانند بدون رویاهای شان ، حیات ِ انسانی داشته باشند ، کنار بگذارد .

با نگاهی اندک منصفانه به مقوله ی حقوق بشر ، آزادی های فردی ، و توانایی های فطری که با پرداختن به آنها ، و  یا دستکم با دشمنی نورزیدن  و عدم صف آرایی ِ  حکومتی در برابر ِ این آزادی ها ، می توان سبب شکوفایی فرصت هایی شد  که در چهارچوب ِ بیان ِ بی واسطه احساسات بشری نمود پیدا می کنند . چرا که  ظرف ِ وجودی ِ بیان ِ احساسات ِ انسان ها ، زبان ِ مادری آنهاست  .

آنجایی که ایده ی دگماتیک و به غایت  فاشیستی  ِ " یک ملت - یک دولت - یک زبان " از سر کژ اندیشی ِ انحصار طلبانه ، به الکن سازی ِ زبان های غیر پارسی پرداخته ، و عملا این زبان ها را لال می کند ، اساسا این ظرف ِ کنشگری بوجود نمی آید . طبیعی ست که یک جامعه مدرن ، باید از این خود اختگی ِ خلا ساز ، دوری بجوید . چرا که خلا ِ تولید شده را حواشی ِ بسیاری پر توانند کرد که لزوما به سود هیچ حکومتی و شهروندان اش نخواهد بود . شناسایی مولد ِ این خلا ، و رفع تبعیضات سیستماتیک ِ موجود ، اهمیت ِ بازگشت ِ قدرت ِ تصمیم گیری در خصوص ِ چگونگی آموزش ِ زبان و ارج نهادن به آن را ، یعنی ضرورت ِ تاریخی ِ بازتفویض ِ اختیارات زبان مادری به گویشوران آن زبان را ، بیش از هر زمان دیگری آشکار می سازد .

پاسخ به این پرسش که تک زبانی از سوی کدام جریان فاشیستی به شهروند غیر پارسی زبان ، دیکته می شود ، و تبعات این فاجعه‌ی نسل کشی فرهنگی چیست ، پاسخی است با طبیعت بازگشت به نیازهای ما انسان ها  در نگاهبانی از طبیعت ِ انسانی مان . چه واقعیت ِ دنیای امروز را پذیرا باشیم ، و چه از پذیرش ِ واقعیت های پیرامون مان سرباز بزنیم ، موسیقی ِ زندگی انسان ها در دهکده ی جهانی  ، ملودی زبان مادری را همواره در خود نهفته داشته است  .

اینکه اجبار ِ سیستماتیک به تک زبانی ، عملا هویت زدایی از شهروند ِ عمدتا پیرامون نشین بوده ، و حتی در صورت پذیرش ِ یک هویت ِ صادراتی از مرکز به پیرامون ، در بهترین ( شما بخوانید  : در خوشبینانه ترین ) حالت ِ خود ، به  یک هویت ِ انحصاری می ماند ، امری ست واقع در جامعه ی ما .

انحصار طلبی ِ فرهنگی که از جمله ی نمودهای آن ، یکه تازی مرکز ، در تخصیص ِ بودجه های میلیاردی از محل مالیات های اخذ شده از پیرامون برای فرهنگستان زبان پارسی ِ غالب در این سرزمین می باشد ، و صد البته جلوگیری از تأسیس فرهنگستان برای زبان های غیر پارسی ، پدیده ای با عمر ِ نود ساله بوده  و حیاتی رو به پایان خواهد داشت   .

مگر نه اینکه ، عمق ِ احساسی ِ ادراک های یک انسان ، بیشترین ژرفای خود را ، همواره در فضای زبان ِ کیستی ِ خویش داشته است ، و اینکه تعمیق ِ مدرکات زمانی و مکانی نیز شناسه ای جز فضای زبان ِ هویت گرا نمی شناسد ، پس ادامه ی  دیکتاتوری تک زبانی ، آنهم در عصر ِ ارتباطات را چگونه می توان فهمید ، جز با پی بردن به  تلاش دیکتاتورها  برای استمرار ِ سلطه گری  نافرهنگی ِ تمامیت خواهانه ای  که دارند  !

نکته ی دیگر ، اصالت ِ دریافت های انسان ها در فضای زبانی شان است که علاوه بر ایجاد ِ اعتماد به نفس ِ بهینه ، کمترین  نا آرامی های روحی ِ مترتب بر حواشی ِ زبان سلطه گر و گویشور ِ سلطه پذیر را با خود به همراه دارد.

جالب اینکه ، حکومت همواره تلاش کرده است از شکستن ِ مهر ِ سکوت ِ مزورانه اش در قبال ِ انبوه ِ داده های روانشناختی درباره ی نقش زبان مادری جلوگیری کند . با اینهمه ، امروزه کمتر شهروند ِ معروض به آسیمیلاسیون می یابید که نداند ، زبان مادری نخستین ِ ابزار ِ شناختی ست که کودک را به تبیین خویش و پیرامون اش ، تجهیز کرده ، وی را در طبقه بندی ِ  یافته ها یاری می دهد  . کمتر کسی ست که نداند ، نوع ِ اندیشه ما ، ارتباط ارگانیک با زبان ِ مادری مان دارد . نه تنها روان شناسان ، و زبان شناسان ، بلکه اندیشمندان رشته های جامعه شناسی نیز در باره ی چگونگی تعین ِ اندیشیدن و احساس ما به توسط زبان مادری بسیار نوشته اند . از جمله اینکه روح ِ زبانی انسان های هویت محور ، روحی ست در داد و گرفت جوهری با زبان مادری . چرا که زبان مادری , همواره  همسفر ِ راه زندگی از گاهواره تا گور  بوده است . امر به تک زبانی در صد سال گذشته ، عملا ساختن ِ گورهایی از گاهواره های فرهنگی - زبانی انسان های غیر پارس است . به سر عقل آمدن ِ حاکمان ِ مرکز نشین ، با پایان دادن به این نسل کشی فرهنگی  ، یک ضرورت تاریخی ست .

و البته کمتر مرجعی می توان یافت که از نقش زبان مادری در پیشگیری از گسست ِ فرهنگی ِ میان ِ نسل ها ، بواسطه ی انتقال سنت های فرهنگی  ، ریشه های اسطوره ای ، داستان های تاریخی ، نقل و قول های ادبی ، سرودها و ترانه های هویت نشان ، و مشابه آن سخن نرانده باشد . صیانت از گنجینه هایی اینچنینی ، جز با تدریس زبان مادری ، تحصیل به زبان مادری ، و تولید ادبیات ِ منثور و منظوم به زبان مادری ممکن نمی باشد .  با نگر به این مهم ، فهم چگونگی ِ استعمار ِ فرهنگی با اجبار تک زبانی  ، بیش از پیش آشکار می شود . تحمیل ِ تک زبانی عملا در خدمت ِ ایجاد گسستگی در فرهنگ ِ دیگری ست . و علنا نابودی ِ فرهنگی ِ ملل ِ دیگر را در پی دارد  .

نقش زبان مادری در روند نخستین ارتباط ِ ما با دنیای پیرامون ، منحصرا در تکوین ِ آغازین ِهسته ی  شخصیت ما نیست ، بلکه عملا با گذشت زمان ،  گرانیگاه ارتباطات ما را بنا می سازد ، و عملا  در طی ِ پی ریزی ِ روابط اجتماعی ، از موثرترین ِ برآیندهای ارتباطی در داد و گرفت فرهنگی ، علمی و البته تبادل ِ تجربه ها می باشد  .

در ویژه ی تاثیر گذاری اساسی زبان ِ مادری بر دریافت های ما از پیرامون ، بسیار نوشته و گفته اند ( و بسیار خوانده و شنیده اید ) . و از اینکه چگونه زبان مادری در ساختار سازی از اندیشه های ما ، نقش آفرینی می کند . در مقوله ی این کارکرد ِ زبانی ، نه تنها می توان زبان را همچون منشوری پنداشت که نور ِ مرکب ِ پیرامونی را به مولفه های آن تجزیه می کند ، بلکه کارکرد ترکیبی نیز می توان به زبان مادری نسبت داد . بدینگونه ،  تجزیه و ترکیب های زبانی را اغلب راه گشای دستیابی به توان ِ تحلیلی گویشوران زبان مادری دانسته اند .

در دنیای امروز  ، اینکه بتوان  علی رغم عدم توانایی به خواندن ، نوشتن ، و گویش چندین زبان ، به دانش ِ روز دسترسی داشت ، ناممکن می نماید . اینجاست که داده های آماری از موفقیت در  یادگیری ِ  زبان های دوم ، سوم ، و چندم خبر می دهند ، البته فقط آنجایی که یادگیری زبان مادری در دستور کار سیستم آموزشی بوده است . آگاهی و خودآگاهی در خصوص توانایی های برگرفته از زبان مادری  ، هماره هموار گر ِ یادگیری ِ بهینه ی زبان های دیگر نیز  بوده است . در نظام های دیکتاتوری با مرزهای بسته ، آنجایی که  ارتباط میان فرهنگ ها ، کابوس خودکامه های مرکز نشین بوده و هست  ، الکن سازی دیگری ، بی زبان کردن اش به توسط دیکته ی تک زبانی ، ابراز ِ استعمار ِ مرکز می باشد .

برای انسان ها ، زبان مادری در ورآی امنیت روحی - روانی ، در آنسوی ایجاد ِ تعلق ِ سرزمینی ، و وطن دوستی  ، یک پناهگاه ِ متشکل از سنگرهایی برای حفاظت در برابر  ناهنجاری های موجود در زندگی ست . در شرایطی که استرس های تحمیلی بر ما ، لگام گسیخته می گردد ، اغلب در این پناهگاه ، مامنی پیدا کرده ، و احساس ایمنی می یابیم  . انسان در عصر ِ از خود بیگانگی ها ، نیازمند مامن ها ست . اینکه دیکتاتوری های تخریب پیشه ،  بنای این پناهگاه را ویران  کرده و می کنند ، اینکه پادوهای شان ، اعم از مانقورت ها ، و یا از گویشوران ِ تک زبان ِ حاکم ،  با قلم و قدم شان ،  یا حتی با سکوت ِ موذیانه شان درباره ی حق مسلم ما برای یادگیری زبان مادری مان ، از بنای این پناهگاه جلوگیری می کنند ، ننگی ست تاریخی بر پیشانی استعمار گران مرکز ،  که زدودن آن ، جز با بیداری ملت هایی که تجربه ی زیستی ِ صد سال  ستم ِ  ملی را داشته اند ،  ممکن نخواهد بود  .

ادامه ی سیاست های انحصار طلبانه ی معطوف به تک زبانی ، به جامعه‌ی بشدت آسیب دیده ما ، صدمات بیشتری و ای بسا مهلک تری از زاویه ی نگرش به یکپارچگی سرزمینی ، وارد خواهد ساخت . اگر که برای چاره اندیشی که همانا کنار گذاشتن تبعیضات فرهنگی - زبانی نیز جزو آنهاست ، هنوز دیر نشده باشد .

در چهارچوب ِ سرکوب ِ  فرهنگی ِ  پیرامون توسط مرکز است  که می توان  سیاست های نابودی زبان ِ ملت های غیر پارس را به تحلیل نشست  ، و شاهد خود تحقیری در میان شماری از شهروندان غیر پارس بود که نزدیکی به سازه های فرهنگ ِ مرکز را ، در مخفی کردن زبان مادری شان ، حتی در انکار آن می بینند ، تا مبادا انگ ِ متداول ِ از پشت کوه آمدن را بر پیشانی شان تجربه کنند . همانگونه که می بینیم ، انکار ِ حقوق اولیه ی شهروندی ، سلامت جامعه را به زیر پرسش کشانده است ، چرا که برای شماری به غایت اکثریت  ، سلب ِ امکان شده و می شود از اینکه بتوانند با جوهر ِ هستی ِ خویشتن ِ خویش زندگی کنند ، و بتوانند خودشان باشند .

بدین وسیله  ، سیاست ِ اعمال شده ی  تک زبانی از سوی مرکز در ۹۸ سال گذشته ، عملا القا گر ِ برتر بودن زبان حکومتی ، زبان پارسی بوده است . عامل ِ اصلی ِ پیدایش ِ پدیده ی خود تحقیری به نزد برخی از شهروندان غیر پارس نیز جز این نمی باشد ، چرا که حاکمیت همواره در بن بست سازی اقتصادی برای گویشوران زبانی به جز زبان فارسی ( تاجیکی ، دری ) ، و تحمیل ِ مهاجرت آنها به مرکز ِ پارسی زبان ، در تکاپو بوده است . یعنی اینکه ، اگر چه نسل کشی فرهنگی به مثابه ی سیاست ِ حاکمیت ِ مرکزی در دوره پهلوی ها و خلافت خمینی-خامنه ای  ،  با صرف منابع مالی فراوان ، و البته پشتیبانی مطلق ِ آنانی که از زبان پارسی ، چماقی ساخته و بر سر ما می کوبند ،  نتوانسته است پروژه ی فاشیستی زبان واحد را به فرجام برساند ، ولی هضم شدگی در زبان دیکته شده از سوی مرکز ، ذوب گشتگی در  فرهنگ ِ مناسبات ِ قدرت ِ مرکزی ، و آسیمیلاسیون هویتی به نزد شمار بالایی از مردمان غیر پارس ، به ویژه تورک ها ،  پدیده ای قابل انکار نیست . این پدیده ، به گونه ای که مرکز بتواند در پیش بردن ِ سیاست ِ " یک دولت - یک ملت - یک زبان " ، بی توجه به حقوق انسانی اتنیک ها ، ملیت ها ، و ملت ها ، همچنان به تخریب ِ هویتی بپردازد ، نیازمند تبیین هر چه بیشتر ِ شهروندان مورد تبعیض قرار گرفته ، می باشد .

البته در دهه های گذشته  ، نمایش ِ سیاست های یکسان سازی اتنیکی که مرکز اعمال کرده و می کند ، در پرده های مختلفی به صحنه آمده است . از جمله ی آن ، مهاجرت ِ سیستماتیک اتنیک های دیگر با هدف از بین بردن زبان ِ غیر پارسی یک منطقه می باشد که موتور محرکه اش را جز در مرکز نمی توان یافت .

بکارگیری ِ سیستماتیک رسانه ها  در تحقیر ِ فرهنگی - زبانی تورک ، و عرب ، حکایت از نهادینه شدن ِ نافرهنگ ِ فاشيسم پان پارسیسم در حاکمیت دارد .

رد پای ِ سازمان یافتگی ِ هدفمند ِ اینگونه از حقیر سازی ها را می توان تعقیب کرده و به مرکز رسید . آنچه که در پس ِ پشت ِ این خوار داشت ها ، صرفنظر از اینکه کاریکاتوری باشد که در آن تورک را با نماد  سوسک به تصویر بکشند ، یا به جای مسواک ، برس توالت به دست  کودک تورک  بدهند ، و یا اینکه برایش علف فراهم کنند و … هدفی جز اعلام برتری اتنیک حاکم و زبان غالب اش ندارد . حتی مندرجات در اینگونه به اصطلاح کاریکاتور ها ، واژگانی به زبان تورکی هستند ، که تنها یک واقعیت را آشکارا به نمایش می گذارد : استفاده ی ابزاری  از زبان ِ تورک ها برای تحقیر شان  . پیام ِ اینگونه از تحقیرها چنین است : " تو تحقیر می شوی ، چون زبان ات پارسی نیست !" بدینگونه  ذلیل شمردن زبان تورکی در صدر ِ حملات ِ مرکز بوده است . 

صد البته ، سر نخ ِ توهین به تورک و عرب را همواره در مرکز می یابیم ، آنجایی که پان پارسیسم تئوریزه شده ، بودجه گرفته ، و راهبری می شود .

پیشتر نیز در دوره پهلوی دوم ، رادیو و تلویزیون به اصطلاح ملی ، به کل در اختیار ِ پراکندن جوک های تحقیر آمیز درباره ی تورک و عرب بود . اگر چه این پدیده را امروز کمتر شاهد هستیم ، ولی نمی توان از برچیده شدن کامل اینگونه از خوار داشت ها سخن به میان آورد . تو گویی  بسیاری از دست اندرکاران ِ صدا و سیما ، هنوز هم با خواست درونی شان که   دَر ِ رسانه های قدرت  بر پاشنه ی توهین و تحقیر علیه غیر پارس ها  بچرخد ، ارتزاق و ارضای ِ روحی  دارند . این گونه ای از سادیسم ِ موجود  در مرکز است  که خود تحقیری شماری از تورک ها در کنار گذاشتن ِ زبان مادری شان و تبدیل شدن به یک فارس ِ مرکز نشین بدون لهجه ! را به دنبال خود داشته است . اصولا اینگونه از مازوخیسم  ِ پیرامون ، والده ای دارد با سیمای کریه سادیسم ِ مرکز .

از انبوه بخشنامه های مبنی بر ممنوعیت زبان تورکی که توسط پهلوی اول و دوم صادر شد تا دشمنی ِ حاکمیت کنونی با زبان های غیر پارسی ، که در ظاهر برای رونق زبان پارس ها صورت می گیرد و در  قالب هایی مانند " بسندگی زبان فارسی " و مشابه اش ارائه می گردد ، همه و همه ، دال بر تلاش های شاه و شیخ در ارائه ی یک چماق از زبان غالب ِ فارسی ، برای سرکوب ِ زبان های دیگر ، و در ردیف نخست ، زبان تورکی بوده است .

حتی خواندن ِ دو بیت شعر به زبان  تورکی توسط  شخصی که با مهندسی انتصابات وی را بر سر قوه مجریه آورده اند تا جاده صاف کن اوامر خلیفه باشد ، در تریبونی که ضبط و ثبت می شود ، توسط فاشيسم ِ پان پارسی تحمل نمی شود .

در حاکمیت کنونی که نه می توان جمهوریتی در آن یافت و نه وجهه اسلامی دارد ، بالاترین مقام در دستگاه اجرایی ، رئیس جمهور اجازه ی خواندن دو بیت شعر به تورکی را ندارد !

" تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل ."

زبان پارسی همچنان چماقی بر سر ما ، حی و حاضر است .

علی رغم اینهمه ، پدیده ی بیداری لایه های مختلف اجتماعی را نیز در هویت طلبی مشاهده می کنیم . تصور اینکه مرکز بتواند در عصر ارتباطات  ، از بیداری ِ بیش از پیش توده ها جلوگیری کند ، ممکن به نظر نمی رسد . امروزه در تبیین ِ پدیده ی بیداری ملل ، شاهد روند افزایشی و البته کیفی تر شدن مطالبات ِ پیرامون از مرکز هستیم .

ما بیداریم .

--------------------------------------------

کلید واژگان  :

#تک_زبانی 

#استعمار_فرهنگی

#زبان_مادری

#انکار_هویت

#الکن_سازی_زبان_مادری

#مرکز_و_پیرامون

#فاشيسم_پان_پارسیسم

#هویت_زدایی

#تحمیل_تک_زبانی

#سرکوب_فرهنگی

#سادیسم_مرکز

#خود_تحقیری

#مازوخیسم_پیرامون

 

 

 

کلیدواژه‌ها