
مردمان ساکن فلات ایران و حاکمانشان نه با میل باطنی و بطور خودانگیخته بلکه با تحمیل عوامل بیرونی وارد جاده مدرنیته شدند. از اینرو، ایده ئولوژیها نقش مهمی در شکلدهی توده های تحت امر و حکومتهای مرکزی و منطقه ای داشته اند. در این بین، مارکسیسم، ناسیونالیسم و تئیسم (مذهب) مهمترین نقش را در هویت جمعی ساکنان ایران در سده های اخیر بازی کرده اند. سقوط اتحاد جماهیر شوروی، شکست انترناسیونال مذهبی ضد سرمایه داری (در حاکمیت پسا ۵۷) و عدم توسعه چپ دموکراتیک در ایران، گفتمانهای مذهبی و مارکسیستی را به محاق برده است تا ناسیونالیسم شانس بیشتری برای پررنگ شدن در آینده ایران پیدا کند.
ناسیونالیسم که برای انسجام اجتماعی، توانمندسازی جمعی و یکپارگی مردمی ضرورت می یابد، در جغرافیای کهن و متکثری مانند ایران بسادگی میتواند به مانع اصلی رشد و توسعه بدل شود؛ علی الخصوص اگر ناسیونالیسم بر تفوق سنن گذشته بر ایده های نو بنا نهاده شده باشد. حال آنکه توسعه در جهان امروز نه یک انتخاب، بلکه یک ویژگی تحمیلیست که در شکل پایدارش مزیتی برای دولت-ملتها محسوب میشود. دولت-ملت در ساختار توسعه پایدار ماهیتی متعادل و آینده نگر دارد که میتواند در موضع رد، قبول یا اثرناپذیری از اشکال نظری مختلف ناسیونالیسم قرار گیرد.
نوشتار کنونی سعی دارد با اصالت دادن به اهداف توسعه پایدار، مناسبات ایده ئولوژیک ناسیونالیسم را در ساخت ایرانی در مسیر این اهداف بررسی کند. ابتدا، تعاریف مقدماتی در چهار قسمت ارائه و سپس ارتباط ناسیونالیسم و توسعه پایدار (در آخرین بازبینیش) با استفاده از این تعاریف بحث میشود تا نهایتا به یک جمع بندی در این خصوص دست یابیم.
ناسیونالیسم و توسعه پایدار در ایران - قسمت دوم: تعاریف (ملت)
مفهوم ملت (Nation) در طول زمان ماهیتی سیال و متاثر از تحولات تاریخی، سیاسی و فرهنگی داشته است. در مکاتب فکری پیش از قرن هجدهم، ملت خارج از چارچوب نهادی، جنبه ای نمادین و منعطف داشته بطوریکه ملتها با ایمان مشترک یا وفاداری به دودمانی سلطنتی، پادشاهان، امپراتوریها، قبایل یا گروههای مذهبی تعریف میشدند. نمونههایی از احساسات اولیه ملی را میتوان در انگلستان پس از فتح نورمنها یا در جوامع مذهبی متحد مانند مسیحیت یا امت اسلامی مشاهده کرد، اگرچه اینها فاقد ویژگیهای "نهادی" ملتهای مدرن بودند.
عصر فروغ (روشنگری) در قرن هجدهم نقطه عطفی مهم در توسعه ملت مدرن بود. فیلسوفان روشنگری ایده حاکمیت مردم را مطرح کردند و حق الهی پادشاهان را به چالش کشیده و از حکمرانی بر پایه اراده جمعی مردم حمایت کردند. انقلاب آمریکا در سال ۱۷۷۶ و انقلاب فرانسه در سال ۱۷۸۹ این ایدهها را عینی کرده و ملت را بهعنوان یک مجموعه سیاسی متشکل از افراد برابر نهادینه ساختند.
در قرن نوزدهم، برداشتهای رمانتیک و اتنیکی از ملت برجسته شدند. اندیشمندانی مانند هردر و فیشته بر زبان، فرهنگ مشترک و سرنوشت تاریخی بهعنوان جوهره ملت تأکید کردند. این دوره همچنین شاهد شکلگیری دولت-ملتهای مدرن مانند ایتالیا و آلمان بود که بر اساس اشتراکات اتنیکی و زبانی شکل یافتند.
در قرن بیستم و بهویژه پس از جنگ جهانی اول، ملل بهعنوان واحدهای سیاسی مستقل شناخته شدند. اصل حق تعیین سرنوشت که توسط رئیسجمهور آمریکا (وودرو ویلسون) ترویج شد، رابطه بین ملت و حاکمیت حقوقی-سیاسی را تقویت کرد. حقوق بینالملل و دیپلماسی "دولت-ملت" را بهعنوان واحد پایه نظم جهانی به رسمیت شناختند.
در قرن بیستویکم، اندیشمندانی مانند بندیکت اندرسون و آنتونی اسمیت درک ما را از ملت به شکل چشمگیری بسط دادند. اندرسون ملتها را "اجتماعاتی انتزاعی" توصیف کرد، که از طریق روایتها، رسانهها و نمادهای مشترک ساخته میشوند. اسمیت نیز ملتها را بهعنوان سازههای مدرن با ریشههای عمیق در سنتهای اتنیکی پیشامدرن دانست، که حافظه تاریخی را با ساختارهای مدنی مدرن پیوند میدهند.
در متون علوم انسانی ایران تعاریف گوناگونی از ملت به چشم میخورند که همگی از متون غربی اخذ، توسط نخبگان ترجمه و با کمی تاخیر زمانی توسط حاکمان مورد استفاده قرار گرفته اند. این فاصله زمانی بین ایران و ملل توسعه یافته در ادراک تعاریف نو از ملت از یکسو مرهون ترس حکام مادام العمر ایران از نوگرایی بوده و از سوی دیگر مرهون بافتار ذهنی صعب الوصول ساکنان متکثر فلات ایران در توافق بر منظری جدید در شناخت و فهم مشترک از خویشتن.
ملت از منظر مدرن سیاسی، اجتماعی دارای حاکمیت، مرزهای مشخص و دولت است. هرچند در تعریف همدوره ولی از منظر اتنیکی، ملت گروهی است با نژاد، زبان، تاریخ و فرهنگ مشترک. این دو دیدگاه به سادگی میتوانند در جغرافیاهایی مانند امریکا، ایران و بلژیک که متشکل از اتنیکهای گوناگون است در تقابل با یکدیگر قرار گیرند. لذا تعریفی مدنی در جوامع متکثر توسعه یافته رواج پیدا کرده که ملت را بر اساس قوانین و ارزشهای مشترک و شهروندی تعریف میکند. از سوی دیگر در جغرافیاهای پهناور با مردمانی متکثر، ملت کاربردی فرهنگی و عاطفی یافته که بر پایه هویت جمعی و احساس تعلق تعریف میشود. نهایتا در دیدگاهی ساختارگرایانه، ملت بهعنوان سازهای اجتماعی-سیاسی برای بیان هویت و قدرت تلقی میشود. در نوشتار موجود و به فراخور زمینه از هر یک از این پنج تعریف برای درک ذهنیت عمومی از ملت و بسط رهیافتی اصولی به توسعه پایدار استفاده خواهد شد. برای شروع به مفهوم و تعاریف اتنیک میپردازیم تا تعارض احتمالی میان اتنیک و ملت واضح شود.
ادامهدارد