
مقالهی اخیر رحیم نزهتزاده با عنوان «مرکزگرایی؛ شریک ساختار، نه قربانی آن» که در نقد ساختار قدرت در ایران نوشته شده، در ظاهر نقدی رادیکال بر مرکزگرایی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است، اما در لایههای پنهان خود، پیشفرضهایی ایدئولوژیک دارد که نهتنها تحلیل را یکسویه و ناقص میکند، بلکه به بازتولید همان روایت حذفی و مرکزگرایانهای میانجامد که نویسنده مدعی مخالفت با آن است. در این مقاله، بهویژه نگاه او به ملت ترک (آذربایجانیها) نیازمند بررسی و نقدی بنیادین است.
۱. شریک نامیدن قربانی؛ تحریفی غیر اخلاقی و تحلیلی معیوب
نزهتزاده، در بخشی از مقالهاش، «فارسها و آذریهای مرکزگرا» را به عنوان شریکان ساختار قدرت معرفی میکند و عملاً از ملت ترک به عنوان بخشی از نخبگان منتفع از نظام مرکزگرا یاد میکند. این گزاره، از نظر تاریخی و اجتماعی خطاست. آنچه در مرکز (تهران) به عنوان «نخبگان آذری» معرفی میشود، بخش ناچیزی از یک ملت چند ده میلیونیست که در روند تاریخی بعد از قاجار، عملاً از قدرت، زبان، رسانه، آموزش، نامگذاری جغرافیایی، و حتی تاریخنگاری حذف شدهاند.
ترکها پس از سقوط قاجار، از جایگاه تاریخی خود به عنوان مؤسسین و حافظان ساخت دولت در ایران کنار زده شدند. از رضاشاه تا جمهوری اسلامی، ملت ترک هدف پروژهای سیستماتیک برای حذف زبانی، فرهنگی و هویتی قرار گرفت؛ ممنوعیت آموزش به زبان ترکی، سرکوب رسانهها و نویسندگان ترک، زندانیکردن فعالان مدنی، و تحریف نامها و هویتها بخشی از این روند بوده است.
۲. حذف مبارزات ترکها از «جنبش پیرامون»
در مقاله، نویسنده جنبشهای پیرامونی را محدود به کردستان، بلوچستان، خوزستان و ترکمنصحرا میداند و از آذربایجان حتی نام نمیبرد. این در حالی است که از دههی ۲۰ شمسی تا امروز، آذربایجان یکی از فعالترین مناطق در عرصهی مبارزهی فرهنگی، هویتی، محیط زیستی و سیاسی بوده است.
آیا فرقه دموکرات آذربایجان، که اولین دولت دموکراتیک و چند زبانه در تاریخ معاصر ایران را پایهریزی کرد، بخشی از «جنبش پیرامون» نبوده است؟ آیا اعتراضات مداوم مردم آذربایجان به خشکاندهشدن دریاچه ارومیه، مطالبهی آموزش زبان مادری، یا اعتراض به توهینهای سیستماتیک رسانهای، حرکتی پیرامونی نیست؟ این حذف معنادار، بازتاب نگاه مرکزگرای نویسنده است که این بار از دهان «منتقد مرکز» بیان شده است.
جریان «خلق مسلمان» به رهبری آیتالله سیدکاظم شریعتمداری هم یکی از مهمترین نمونههای مخالفت با ساختار جدید جمهوری اسلامی بهویژه اصل ولایت فقیه بود. آیت الله شریعتمداری که از مراجع تقلید قم و چهرهای مؤثر در حوزه علمیه بود، با دیدگاههای فقهی و سیاسی روح الله خمینی، بهویژه تمرکز قدرت در ولایت فقیه، اختلاف نظر جدی داشت. او بهجای تمرکز قدرت در دست یک فقیه، طرفدار شورا و مشورت بود و ولایت فقیه را در حد نظارت و ارشاد میدید، نه رهبری مطلق. در جریان تدوین قانون اساسی، هواداران او از جمله اعضای «حزب خلق مسلمان» صراحتاً با اصل ولایت فقیه مخالفت کردند. این جریان بهویژه در تبریز و آذربایجان شرقی فعال بود و با بهرهگیری از نفوذ مذهبی شریعتمداری در میان ترکزبانان، مخالفت خود را علنی کرد.
اما این مخالفتها با واکنشی تند و قاطع از سوی حکومت مواجه شد. حزب خلق مسلمان که ابتدا از سوی بخشی از نیروهای انقلابی تحمل میشد، پس از آغاز اعتراضات خیابانی در تبریز و تصرف برخی مراکز توسط هوادارانش، بهشدت سرکوب شد. در اوایل سال ۱۳۵۹، نیروهای سپاه پاسداران وارد تبریز شدند و با خشونت شدید این شورش را پایان دادند. صدها نفر بازداشت، شکنجه یا اعدام شدند و آیتالله شریعتمداری نیز با اتهام «همدستی با کودتاگران» عملاً به حصر خانگی رفت.
۳. «آذری»؛ واژهای برای پاککردن هویت ترک
نزهتزاده، در امتداد سنت حاکمیتی یک قرن گذشته، از واژهی «آذری» برای اشاره به ملت ترک استفاده میکند. این واژه، نه یک نامگذاری بیطرف، بلکه بخشی از سیاست فرهنگی دولتهای پهلوی و جمهوری اسلامی برای زدودن هویت ترک از پیکرهی آذربایجان است. اصرار بر استفاده از این واژه، آن هم در متنی مدعی دفاع از هویتهای پیرامونی، نشانهی همان دوگانگی و تضاد درونی متن است.
۴. طبقه متوسط ترک؛ منفعتطلب یا سرکوبشده؟
نویسنده مینویسد طبقهی متوسط مرکزنشین – اعم از فارس و آذری – مانعی برای تغییر است. در حالیکه تجربهی تاریخی ملت ترک در قرن گذشته، از رضاشاه تا امروز، نشان میدهد که حتی در سطوح متوسط و بالا، این قوم به دلایل زبانی و فرهنگی از حقوق برابر محروم بوده و تنها با جذب در فرهنگ غالب (فارسیسازی) امکان ارتقا یافته است. این پدیده نه نشانهی شراکت، بلکه بازتاب سرکوب فرهنگیست.
۵. راه رهایی، با حذف ترکها ممکن نیست
اگر هدف واقعی، بازتعریف ساختار قدرت در ایران بر پایهی فدرالیسم، عدالت، و بهرسمیتشناختن ملتهاست، نمیتوان بزرگترین ملت غیر فارس ایران را از این معادله حذف کرد یا آن را «شریک» معرفی کرد. ملت ترک در ایران، نهتنها بزرگترین جمعیت غیرفارس، بلکه تاریخیترین ملت مؤسس ساختار دولت در فلات ایران بوده و امروز نیز بخشی جدانشدنی از پروژهی دگرگونی ساختار مرکزگراست.
نتیجهگیری: مقالهای در لباس ضدمرکزگرایی، با قلب مرکزگرایانه
نوشتهی رحیم نزهتزاده، اگرچه در ظاهر نقدی به مرکزگرایی دارد، اما در عمل با حذف ملت ترک از دایرهی قربانیان، شریکسازی آنان در ساختار سرکوب، و استفاده از واژگان تحریفی، بازتولیدکنندهی همان ایدئولوژی است که قصد انکار آن را دارد. دفاع از ملتها، بدون درک پیچیدگیهای تاریخی، بدون پرهیز از واژگان تحمیلی، و بدون اعتراف به سرکوب سیستماتیک، خود به ابزاری برای سرکوبی دیگر بدل میشود.