تراکتور و گذری صبورانه از بیابان پساتمامیتخواهی - داملا دیرنچر

تراکتور

تمامیتخواهی (توتالیتاریانیسم) غایت استبداد، کنترل و شهوت قدرت حکومتیست. حکومتهای تمامیتخواه عموما شش بارزه مشترک دارند:

- "ایده ئولوژی حکومت" که رسانه، آموزش و فرهنگ را در سیطره خود میگیرد، 

- "حذف اپوزیسیون" که قدرت را در یک فرد یا حزب متمرکز میسازد،

- "پروپاگاندا و سانسور" که برای شکل دادن به افکار و آرا مصرف میشود،

- "نظارت عمومی و سرکوب انتظامی" که برای کنترل دایمی به کار میرود،

- "حذف حریم خصوصی" که با پایش باورها و سبک زندگی تحصیل میشود، و

- "کیش شخصیت" رهبر که با فرّهی ایزدی خدشه ناپذیر نمایش داده میشود.

حکومتهای تمامیتخواه همچون دیگر حکومتها سیر زیستی ارگانیکی دارند با قلل و حضیضهای متعدد. جبر بقا، عامل اصلی گذر این رژیمها به وضعیتیست که از آن با عنوان "پساتمامیتخواهی" در ادبیات سیاسی یاد میشود. حاکمیت پساتمامیتخواه به بسیج عمومی و کنترل تمام عیار تمام امور زندگی نمیپردازد تا فضایی اندک برای حریم خصوصی، اقتصاد غیر رسمی و مخالفت غیرسیاسی باقی بماند. البته مخالفت سیاسی جدی هم تحمل نمیشود. 

جمهوری اسلامی برای دومین بار در وضعیت پساتمامیتخواهی قرار گرفته است. وضعیتی که در آن حاکمیت کهنسال جمودیافته بطور غیر قابل انکاری در مدیریت ابربحرانهای اقتصادی، نسلی، زیست محیطی و مشروعیت سیاسی ناتوان شده و لحظه تلخ و شیرین تصمیم بزرگ فرا رسیده است. لحظه حرکت به مقصد تحول یا فروپاشی! مقطع اول سقوط به پله پساتمامیتخواهی در اواخر دهه ۸۰ و از تعاقبات جنبش سبز بود و مقطع دوم در ابتدای دهه اول ۱۴۰۰ و در بازآرایینیروها پس از جنبش مهسا. در این دو بازه شکافهایی میان لایه های سخت و میانی دستگاه سرکوب جمهوری اسلامی ایجاد شدند که فرصت را برای مانور نیروهای اجتماعی منتقد داخل کشور فراهم آوردند. نرمشهایی که هسته سخت تصمیمسازی در پایبندی به خطوط قرمز کلاسیک خود به کار گرفت در حیطه های اتنیکی، زنان و ارتباطات اجتماعی بود. در مقطع اول یک و در مقطع بعدی چند وزیر و معاون زن منصوب شدند و سختگیری کمتری بر حجاب اجباری اعمال شد.  گشایشهای اندکی در پارازیت ماهواره ای و فیلترینگ شبکه های اجتماعی در این دو مقطع رخ داد و درز کوچکی در دژ سانسور ایجاد شد تا بتوان از خلال آن از تابوی اتنیکهای حاشیه سخن گفت. دورانهای گذار به پساتمامیتخواهی در کشورهای بلوک شرق، شوروی سابق، امریکای لاتین و آسیا سمبلهای گوناگونی داشته ولی سمبل دو مقطع انتقالی به پساتمامیتخواهی در ایران یک تیم فوتبال بوده است: تیمی با لوگو و نام تراکتور.

تیم تراکتور که از سرریزهای توسعه صنعتی تبریز در ورزش شکل گرفت، از روز نخست ماهیتی تجددگرایانه داشت. تیم جوان سرخپوش تراکتورسازان طرحی نو در برابر سبزپوشان قدیمیتر ماشین سازی تبریز به حساب می آمد و طبیعتا شانس چندانی برای هماوردی در سالهای اولیه تاسیس نداشت. ولی ریسک پذیری، ماجراجویی و نوگرایی خصیصه های تراکتور بودند. واسیلی گوجای رومانیایی چای قیراغی تبریز و زمینهای خاکی پایین شهرهای آزربایجان را گز کرد تا تیمی بسازد از جوانانی که بدون او نمیتوانستند وارد زمینهای چمن شوند. سالهای سازندگی پس از جنگ سالهای ساخته شدن تیمی بود از همین جوانان. جوانانی که شاکله تیم ملی ایران در اولین حضورش با پرچم جمهوری اسلامی در جام جهانی بودند. تیمی که تیم ملی ایران را ساخت ولی هرگز بنا نبود قهرمان لیگ ایران شود. تیمی که در بهترین حالت در لیگ آزادگان دوم بود!

اصلاحات جمهوری اسلامی با نگاهی مرکزگرایانه و نئولیبرال صورتبندی شدند. برونماند جغرافیایی-فرهنگی این سیاست، دسته دومی شدن تیمهای آزربایجان و آسیموله شدن بازیکنانش بود. بازیکنانی که شاخصترینهایشان سرمایه را از خاکشان بردند، زبانشان را منکر شدند و در سالهای بعدی نه تنها به رقابت بلکه به مخالفت با پیشرفت ورزش وطن خود برخاستند تا سرود آسیمولاسیون زیر پرچم رفاه مرکزنشینی از دهان این نوسلبریتیها شنیده شود. چرخش نظام به نئوفاشیسم، فرصت مغتنمی برای تیمی بود که سالها تا مرز صعود به لیگ برتر میرسید ولی در هفته های آخر با وقایعی نادر و غیرفنی در دسته پایین میماند. این چرخش در دهه ۸۰ دوقطبی بزرگی در مرکز ایجاد کرد تا صبر مردمی که هر سال مشتاقانه باغشمال را پر میکردند به بار بنشیند و تراکتور مجوز بازگشت به سطح اول فوتبال ایران را بگیرد. اتفاقی که در مقطع اول پساتمامیتخواهی به وقوع پیوست.

قواعد بازی در برابر دوربینهای لیگ برتر کاملا متفاوت بود، هرچند جانمایه اش دو چیز را شامل میشد: یکم، طرفداران تراکتور جمعیتی بیش از طرفداران دیگر تیمهای "شهرستانها" نیستند و دوم، اینان هویتی تماما ایرانی دارد ولو فارسی را با لهجه غلیظتری نسبت به تهرانیها صحبت کنند. کنترل لیدرها و شعارهایشان، عدم رسیدگی به مسیرهای صعب العبور استادیوم و سانسور جدی رسانه ای جواب نداد و کنترل شهر تبریز در اولین بازی خانگی مقابل استقلال تهران از دست نیروهای پرشمار امنیتی خارج شد. این وضعیت که در پی اعتراضات زنجیره ای جنبش سبز در تهران پیش می آمد برای شورای تامین بسیار نگران کننده بود. از اینرو اعمال کنترل و دخالت ارگانهای بالادستی عمیقتر شد. سپاه پاسداران انقلاب، مالکیت و اداره تیم را بگونه ای پیش برد که عروسکهای خیمه شب بازیش به راحتی در میان بازیکنان، مربیان، خبرنگاران، کارشناسان و حتی داوران نفوذ کنند.

سناریوهای فراورزشی از همان مقطع ابتدایی چنان مکانیکی و ناشیانه اجرا میشدند که باورشان برای غیرفوتبالیها هم سخت بود. خراب شدن بی سابقه سیستم ارسال پیامک (اس ام اس) برنامه ۹۰ در استادیوم سهند و شهرهای پیرامونش، قطع صدای استادیومها در هنگام شعارهای ملی، پنالتیهای مشکوک و کارتهای زرد و سرخ مشکوکتر تنها گوشه ای از صدها موردی هستند که ظن دخالتهای غیر فوتبالی را تقویت میکرد. ظنی که تا سالها به حساب توهم توطئه گذاشته میشد تا اینکه ریزشهای داخل نظام به افشاگریهایی منجر گردید که امروزه برای اثبات ادعای دخالت به منظور عدم قهرمانی تراکتور سند به حساب می آیند.

تحریمهای اقتصادی و رکود بازار فرهنگ، سپاه را مجاب کرد تا باشگاه تراکتور را به بخش خصولتی بسپارد. دست بدست شدن سرمایه ای ملی میان اصحاب قدرت برای مردم آزربایجان دردناک و در آن واحد امیدبخش بود. جاه طلبی های پدرخوانده میتوانست بازی را در فرصتی مناسب به نفع مردم منتظر تغییر دهد. فرصتی که با مرگ شبهه برانگیز رییسی پس از ماهها اعتراضات خیابانی جنبش مهسا به وجود آمد. نظام امنیتی که از برگزاری عادی چند بازی معمولی لیگ هم عاجز بود، ناگزیر از برخی خطوط قرمز سنتی خود عقب نشینی کرد تا انحصار قهرمانی از فرقه ایرانشهری گرفته شود. دومین مقطع پساتمامیتخواهی فرصتی بینظیر برای صدرنشینی بود. اتفاقی که بطور نمادین نشان میداد تورکها میتوانند نه تنها دسته اولی باشند بلکه در صدر هم بنشینند ولی شیرازه کشور از هم نپاشد!

قهرمانی تراکتور تنها نشستن یک تیم ورزشی بر قله فوتبال ایران نبود. قهرمانی ملتی بود خشمگین از تحقیری دایمی. انضمام این واقعه به ریاست جمهوری کسی که تورکی بلد است تقلیل تراکتور به یک باشگاه ورزشی است. حال آنکه تراکتور در گذر سالها به نمادی بسی ژرفتر، جامعتر و گسترده تر تبدیل شده است. تراکتور نماد ملتی پراکنده در جغرافیای ایران (و جهان) است که تنها با انکار قسمتی از حقوق بدیهی خود میتواند به زیستش ادامه دهد. شعار "تورک دیلینده مدرسه" در دقیقه ۱۵ بازیها و "هارای هارای من تورکم" و "آزربایجان وار اولسون ایسته میین کور اولسون" دهن کجی به قوانین فراموش شده جمهوری اسلامی و قریب یک قرن سیاست حذف اتنیکی حکومتهای ملاشاهی و تقلیل ایالت آزربایجان به چند استان بی اهمیت تحت سیطره حکومت مرکز و استعمار ابرقدرتهای شرقی است.

مردم آزربایجان جنوبی با تجدید نظر چندین و چند باره در آرا و تاکتیکهای مبارزاتیشان تراکتور را به سمبلی برای مقاومت در برابر نئوفاشیسم در ایران بدل کردند. اولا، داخل و خارج زمین را با مرز نظری واضحی از هم جدا کرده اند. این تیم دیگر مجموعه ای از بازیکنان بومی با یک مربی دلسوز ملی گرا نیست بلکه در زمین چمن یک تیم حرفه ای فوتبال متشکل از بازیکنان بین المللیست که با قراردادهای متعارف کار میکنند، روی سکوها تریبون آزاد مطالبات مردمی و در خارج استادیوم ترجمان احساس عمومی و روح جمعی است. ثانیا، مردم آزربایجان نیک دریافته اند که پیروزی حقوقی در برابر تمامیتخواهی نه با حماسه ای یکشبه بلکه با مقاومتی چند نسله به دست می آید. لذا دشمن اصلی گاه شکل ناامیدی میگیرد و گاه بدبینی ولی در هر شکل دشمنی درونیست و نه بیرونی. ثالثا، مردم بارها چشمها را شسته و تراکتور را با نظری گشاده تر دیده اند. تراکتور در اولین پوست اندازی از تیم تبریز به تیم آزربایجان جنوبی، سپس به تیم کل تورکهای ایران و نهایتا به کل تورکهای غربی تبدیل شد. این سمبل  ایستادگی در برابر تمامیتخواهی مدتهاست که مرزهای سیاسی را در نوردیده است. 

کم وزن شدن سایه حکومت در دوران پساتمامیتخواهی، رنگهای ایده ئولوژیک را تندتر نشان میدهد. در این گذرگاه ایران یا به فاشیسم مخلوع بازمیگردد یا به سمت دموکراسی و توسعه میرود. عدم ممانعت از قهرمانی تراکتور فرصتی برای نیروهای دموکراسیخواه و توسعه گرای ایرانی ایجاد کرده که از هر اتنیک، مذهب و جغرافیایی که هستند از نماد مبارزه با فاشیسم پشتیبانی کنند. همانطور که مقاومت تیم فوتبال اف سی بارسلونای کاتالونیا در برابر فاشیسم فرانکو در اسپانیا نور امیدی بود بر تمام آزادیخواهان آنتی فاشیست، تراکتور هم میتواند نمادی شود برای دیده شدن مردمانی که زیر یوغ استثمار مرکزگرای ملاشاهی هرگز شانس دیده شدن نداشته اند. مردمان حاشیه که حالا با صبر خود میتوانند سوار بر تراکتور از بیابان پساتمامیتخواهی گذشته و به سوی دشتهای خرّم آزادی، عدالت و برابری حرکت کنند.

#جامعه_شناسی_سیاسی 

#آزربایجان

 

Etiketler