ناسیونالیسم و توسعه پایدار در ایران - قسمت نهم: جمع بندی - داملا دیرنچر

داملا دیرنچر

در این نوشتار، فراز ونشیبهای تاریخی ناسیونالیسم در ایران با عینک توسعه پایدار _به عنوان یکی از جدیدترین دستاوردهای بشر در علوم میان-رشته ای_ مرور و تلاش شد تصویری همگرا میان این دو برای آینده ایران ترسیم شود. به بیان دیگر، هدف نه رد و نه پذیرش کامل نوع خاصی از ناسیونالیسم در مقام یک ایده ئولوژی بود بلکه تلاش شد از اتوبان ملی گرایی یک خروجی امن بسمت اهداف توسعه پایدار در ایران یافت شود. 

ملاحظه گردید که دو دیدگاه ناسیونالیستی حاکم در قرن اخیر (شوونیسم و ناسیونالیسم مذهبی) بنا به ذات تهاجمی خود چنان تضاد قاطعی با توسعه پایدار داشته اند که نتیجه ای جز سقوط حاکمیت و یا چندپارگی اجتماعی نمی توانسته واقع شود. این دو دیدگاه با فراتر رفتن از مرزهای سیاسی کشور و ترسیم ایرانی بزرگ در قالب تمدنی باستانی (یا امتی شعوبی) تهدیدی علیه تمامیت ارضی دول همسایه ایجاد کردند تا صلح که از اصلیترین اهداف توسعه پایدار است دور از دسترس گردد. در داخل فلات ایران هم، تفاوتهای اتنیکی، فرهنگی، زبانی، دینی و حتی اقلیمی نه تنها انکار بلکه در تقابل با تعاریف اولیه این دو ایده ئولوژی از ملت ارزیابی شدند تا اصطکاکی دایمی در اثر مقاومت اتنیکها، اقلیتها و اقلیمهای مختلف با طرحهای همسانساز این ایده ئولوژیها وجود داشته باشد. در نتیجه این کشمکشها، قسمت عمده ای از جمعیت نخبه مهاجرت کرده اند، مشارکت اجتماعی به حداقل رسیده و آسیبهایی نظیر اعتیاد رکورد شکسته اند. مدافعان شوونیسم و ناسیونالیسم مذهبی غالبا اقلیتهای منتفع از حکومتهای مرکزی پس از قاجاریه هستند که در تلاش برای احیای ناسیونالیسم مطلوبشان با عناوینی جدید ولی بدون توجه به نیازهای توسعه پایدارند. ناگفته پیداست که اگر خالصسازی زبانی، نژادی و دینی ممکن بود در قرن اخیر حاصل میشد و نیازی به بازی با کلمات و بازتعریف همان ایده ها در قالب ایرانشهر یا شعوبیه نبود!

تجربه تاریخی ایرانیان و تجربه موفق کشورهای پیشتاز از منظر توسعه پایدار نشان داده که ناسیونالیسم تدافعی _که عشق به محیط زیست، منابع و مردمان را پشتیبانی کند_ ضامن توسعه پایدار در مقام الگوی زیستی با تضمین امکان زیست نسلهای آتی است. آشتی ناسیونالیسم با اهداف توسعه پایدار در پهنه ایران با عنایت به وضعیت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی موجود در یک سطح و مقیاس کلی میسر نیست. از اینرو، ناسیونالیسم اتنیکال در مقیاس محلی برای حداکثر کردن حس تعلق به وطن و محافظت از منابع و امکانات محلی الزامیست تا فرار از کشور و خیانت به منافع ملی و تهدید تجزیه کمینه شود. در سطح ملی، نیاز به ناسیونالیسمی مدنیست تا از دیگر اهداف توسعه پایدار پاسداری و صلح بین حکومتهای محلی را تامین کند. این ترکیب ظریف بین اتنیکها و حکومت ملی دستاوردیست که در نظامهای حقوقی-سیاسی متاخر حاصل شده، هرچند پیاده سازی عملی آن در ایران نیاز به جراحی ظرفیتهای اجرایی دارد که در نوشتاری مجزا به تفصیل خواهد آمد. 

در پایان باید بگویم که هدفم پیش از شروع این نوشتار، نقد و بررسی سازوکارهای حاکم بر ساختارهای سیاسی-اجتماعی ایران از حیث نیل به اهداف توسعه پایدار بود. ولی بررسی شاخصهای عددی کنونی متقاعدم کرد که ایران امروز فاصله ای چند دهه ای تا تطابق معنادار با مدلهای سیستمهای پیچیده دارد. چند دهه ای که با تمرین ملتسازی دوسطحی میتواند ایران را وارد منظومه توسعه پایدار کند و یا با تکرار خطاهای قبلی در انتخاب بین بقا و توسعه ناپایدار سرگشته رها سازد. شاید بزرگترین خطای راهبردی نخبگان وابسته به قدرت ایرانی در قرن اخیر تلاش برای معرفی توده مرعوب یک مستبد تحت عنوان یک ملت بوده باشد. خطایی که میتواند با ساخت و پرورش ملتی مدنی از پایین به بالا و از طریق دوخت صحیح پاره های اتنیکال، ایران را در مدار توسعه پایدار قرار دهد.

#توسعه_پایدار