
مفهوم قومیت (Ethnicity) نیز همانند مفهوم ملت بهشکل قابل ملاحظه ای تحول یافته و قیاسی تطابقی بین این دو، به درک بهتر از هویت جمعی کمک میکند. در دوران پیشامدرن، قومیت با قبیله و مذهب در هم تنیده بود. مردم بیشتر خود را با نسبتهای خویشاوندی، باورهای دینی و وفاداریهای محلی تعریف میکردند و تفاوت مشخصی میان هویت قومی و ملی وجود نداشت.
در قرن نوزدهم، دیدگاههای طبیعتگرایانه یا نخستگرایانه (پریموُردیالیستی) بر قومیت حاکم شد. گروههای اتنیکی بهعنوان جوامعی طبیعی، قدیمی و تغییرناپذیر تلقی میشدند که اغلب پایه ملتها را تشکیل میدادند. این دیدگاه با ملیگرایی رمانتیک همسو بود و بر نژاد، سرزمین و سرنوشت تاریخی تأکید داشت.
با ورود به قرن بیستم، دیدگاههای ساختارگرایانه و ابزارگرایانه مطرح شدند. قومیت بهجای یک حقیقت زیستی، بهعنوان سازهای اجتماعی با قابلیت بسیج سیاسی در نظر گرفته شد. فردریک بارت معتقد بود مرزهای قومی از طریق تعاملات اجتماعی حفظ میشوند، نه بر اساس بیولوژی. ماکس وبر نیز قومیت را باور به اجداد مشترک، صرفنظر از ارتباط واقعی نژادی، تعریف می کرد.
در قرن بیستویکم، مطالعات فرهنگی و دیدگاههای پستمدرن، درک ما از قومیت را وسیعتر کردهاند. قومیت اکنون بهعنوان یک فرآیند پویای فرهنگی در جوامع چندفرهنگی درک میشود. استوارت هال قومیت را امری نمایشی و سیاسی تعریف میکند که تحت تأثیر روابط قدرت و بازنمایی های فرهنگی شکل میگیرد.
هرچند که ملت و قومیت هر دو ذیل مفاهیم هویتی قرار میگیرند، تفاوتهایی اساسی دارند. هویت ملی اغلب شامل وضعیت سیاسی و حقوقی مانند شهروندی است و میتواند تغییر کند، در حالی که هویت اتنیکی معمولاً موروثی و مبتنی بر میراث فرهنگی است. ملتها ساختارهای حکومتی را بنا میگذارند؛ درحالیکه قومیتها بیشتر شبکههای اجتماعی و فرهنگی را تقویت میکنند. از اینرو بنای دولت-ملت با چشمپوشی از اتنیکهای درگیر، ریسک فعال شدن گسل میان حاکمیت و مردم را همواره زنده نگاه میدارد. بحرانهای هویتی گوناگون بیشتر ناشی از عدم انعکاس دقیق چیستی اتنیکی در خوداظهاری جمعیست. عوارض اجتماعی، فرار جمعیتی، عدم مشارکت و اعتماد اجتماعی تنها چند نمونه از چالشهای مردمداری هستند که باید در گرایش نظری درست به قومیت و ملت مدیریت شوند. اینجاست که تبیین و جایگاه فکری ناسیونالیسم در یک جغرافیای سیاسی پررنگ میشود.
ناسیونالیسم (ملیگرایی)، ایدئولوژیای است که بر منافع و هویت یک ملت تأکید دارد. ناسیونالیسم در اشکال گوناگونی ظاهر شده که ده مورد مرتبط با ایران در این قسمت تعریف و در ادامه نوشتار بدانها استناد خواهد شد.
- ناسیونالیسم مدنی: بر ارزشهای سیاسی مشترک، قانون و مشارکت فعال شهروندان بنا شده است. این نوع ناسیونالیسم، شمولگرا و دموکراتیک است و اتحاد را از طریق ایدههای مدنی بهجای تبار مشترک تقویت میکند. بااینحال، ممکن است در پاسخ به نیازهای فرهنگی یا نابرابریهای اقتصادی ناکارآمد باشد.
- ناسیونالیسم اتنیکی: ملت را بر اساس تبار، زبان و فرهنگ مشترک تعریف میکند. این نوع میتواند انسجام فرهنگی قوی ایجاد کند، اما اغلب بهدلیل گرایشهای نژادی و احتمال تحریک درگیریهای اتنیکی مورد انتقاد قرار میگیرد.
- ناسیونالیسم فرهنگی: بر حفظ و ترویج میراث فرهنگی، زبان و سنتهای گروهی تأکید دارد. این دیدگاه در برابر جهانیشدن نقش مهمی در حفظ هویت ایفا میکند، ولی ممکن است با چندفرهنگیگرایی و نوسازی دچار تعارض شود.
- ناسیونالیسم مذهبی: هویت ملی را با دین خاصی پیوند میدهد و افراد را بر اساس باورهای دینی متحد میکند. اگرچه میتواند انسجام اخلاقی ایجاد کند، ولی اغلب اقلیتهای مذهبی را به حاشیه میراند و نظام سکولار را تضعیف میکند.
- ناسیونالیسم پسا-استعماری: در کشورهای سابقاً مستعمره شکل گرفته و هدف آن بازسازی استقلال سیاسی و فرهنگی است. این نوع ملیگرایی منجر به احیای هویت و قدرت سیاسی میشود، ولی در برخی موارد به اقتدارگرایی یا قومگرایی تبدیل گردید.
- ناسیونالیسم اقتصادی: بر اولویت دادن به اقتصاد داخلی و مخالفت با جهانیشدن تأکید دارد. این نوع میتواند از صنایع داخلی حمایت کند، اما خطر بروز جنگهای تجاری و ناکارآمدی اقتصادی را نیز بهدنبال دارد.
- ناسیونالیسم پوپولیستی: ترکیبی از ملیگرایی و سیاست ضدنخبگی است. این نوع گفتمان اقشار حاشیهنشین را توانمند میسازد و با جهانیشدن مقابله میکند. با این حال، میتواند به عوامگرایی، بیگانهستیزی و تضعیف دموکراسی لیبرال منجر شود.
- ناسیونالیسم دیاسپورایی و تجدیدطلبانه (ایردنتیستی): بهدنبال اتحاد گروههای اتنیکی پراکنده یا بازپسگیری سرزمینهای تاریخی است. این نوع میتواند هویت را در میان مهاجران حفظ کند، اما در برخی موارد موجب بیثباتی منطقهای و درگیریهای اتنیکی میشود.
- شوونیسم: به معنای تعصب افراطی و کورکورانه نسبت به ملت، قوم، جنس یا گروه خود است. این اصطلاح از نام «نیکولا شوون»، یک سرباز خیالی ناپلئون گرفته شده که وفاداری افراطی و بیمنطق به امپراتور داشت. شوونیسم باور به برتری مطلق ملت یا گروه خود و تحقیر و دشمنی با دیگر گروههاست فلذا معمولا موجب تعصب، خصومت و جنگ میشود.
- اولتراناسیونالیسم: به نوعی ناسیونالیسم افراطی اطلاق میشود که در آن ملت بهعنوان مقدسترین و برترین موجودیت تلقی میشود و هرگونه تعلق فراملی، بینالمللی یا چندفرهنگی را تهدیدی برای آن میداند. معمولا بر پاکی نژادی یا فرهنگی تاکید داشته و طرد مهاجران، اقلیتها یا بیگانگان را تشویق میکند. حمایت از اقتدارگرایی، سانسور و میلیتاریسم از دیگر ویژگیهای آن بوده و
اغلب با ایدئولوژیهای فاشیستی یا نژادپرستانه همراه است.
تمام این روایات ناسیونالیسم در سه قرن اخیر در ایران را میتوان در دو گروه بزرگ تقسیم بندی کرد: گروه کوچک ناسیونالیسم تدافعی که در واکنش به تهدید یا سلطه خارجی شکل گرفته، نقش مهمی در بسیج مقاومت و حفظ استقلال ایفا کرده، ولی روایت قربانی-محور را تثبیت کرده و آشتی ملی را دشوار ساخته است و گروه بزرگ ناسیونالیسم تهاجمی که بهدنبال برتری ملی و سیاستهای توسعهطلبانه یا نظامیگرایانه بوده، در کوتاهمدت موجب انسجام داخلی و توسعه شده و به استبداد، امپریالیسم و جنگ رسیده است. تصور قاطبه ما ساکنان فلات ایران از ناسیونالیسم قرائتی تهاجمی از آن است. سوال بعدی این است که چه نوع ناسیونالیسمی به توسعه پایدار در ایران میتواند ختم شود؟ برای پاسخ ابتدا باید تاریخچه و تعریفی از توسعه پایدار ارائه کنیم.