کودتای ۲۸ مرداد: زخم ناتمام تاریخ معاصر ایران - سیمین صبری

سیمین صبری

مقدمه

۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نه فقط یک روز سیاه در تقویم ایران، بلکه نقطه‌ای تعیین‌کننده در سرنوشت مردمان ایران است؛  روزی که امید مردم برای استقلال، آزادی و حاکمیت ملی با دخالت خارجی و خیانت داخلی در هم شکست. کودتایی که با طراحی سرویس‌های اطلاعاتی آمریکا (سیا) و بریتانیا (ام‌آی۶) و با همکاری دربار پهلوی و نیروهای وابسته در داخل اجرا شد، نه تنها دولت ملی دکتر محمد مصدق را سرنگون کرد، بلکه مسیر تاریخ ایران را به سمت استبداد، وابستگی و سرکوب برد. استبدادی که با سلطنت پهلوی بازتولید شد و در نهایت به شکلی دیگر، در قالب ولایت فقیه امروز ادامه یافت.

ریشه‌های نهضت ملی

برای فهم کودتای ۲۸ مرداد، باید به چند سال قبل‌تر بازگردیم. در ۲۴ مرداد ۱۳۲۹، تلاش‌های طولانی برای رهایی صنعت نفت ایران از چنگال استعمار بریتانیا به اوج رسید. دکتر محمد مصدق و جبهه ملی، با اتکا به پشتیبانی مردم و نمایندگان آزادی‌خواه مجلس، قانون ملی شدن نفت را به تصویب رساندند. این اقدام، نه تنها یک پیروزی اقتصادی، بلکه گامی بزرگ در مسیر استقلال سیاسی ایران بود.

ملی شدن نفت به معنای پایان انحصار شرکت نفت انگلیس-ایران بود؛ همان شرکتی که سال‌ها منابع ملت ایران را تاراج کرده و سهمی ناچیز در اختیار کشور گذاشته بود. مردم ایران با این حرکت، برای نخستین بار احساس کردند که می‌توانند بر سرنوشت خود مسلط شوند.

اما همین گام بزرگ، منافع قدرت‌های استعماری را به خطر انداخت. بریتانیا که سال‌ها نفت ایران را در اختیار داشت، به شدت خشمگین شد و از همان آغاز تلاش کرد مصدق را تضعیف کند. تحریم‌های نفتی، فشارهای اقتصادی و شکایت‌های بین‌المللی تنها بخشی از این اقدامات بود.

در داخل نیز دربار پهلوی و نیروهای وابسته به اشرافیت و فئودالیسم، تحمل دولتی مردمی و مستقل را نداشتند. آن‌ها از کاهش نفوذ خود بیمناک بودند. روزنامه‌ها و رسانه‌های مزدور به تحریک افکار عمومی علیه مصدق پرداختند و تلاش کردند او را دیکتاتور و هرج‌ومرج‌طلب معرفی کنند.

۲۸ مرداد: سقوط یک رویا

سرانجام، در روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، کودتا با هدایت مستقیم آمریکا و بریتانیا و با اجرای عملیات «آژاکس» عملی شد. مزدوران داخلی ــ از لمپن‌ها و چاقوکش‌ها گرفته تا اوباش شهری ــ به خیابان‌ها ریخته شدند. در حالی که بسیاری از مردم در بهت و سکوت بودند، این گروه‌های سازمان‌یافته با پول و وعده، آشوب به پا کردند. تانک‌ها و نیروهای نظامی نیز وارد صحنه شدند و به خانه دکتر مصدق حمله کردند.

با سقوط دولت ملی، محمدرضا شاه پهلوی که پیش‌تر به رم گریخته بود، با حمایت بیگانگان به ایران بازگشت. سلطنت پهلوی نه تنها تثبیت شد، بلکه با پشتوانه آمریکا و انگلیس وارد مرحله‌ای تازه از استبداد شد.

پیامدهای شوم کودتای ۲۸ مرداد تنها به سرنگونی دولت مصدق محدود نشد. این کودتا چند دهه سرنوشت ایران را تغییر داد:

۱.بازگشت استبداد: شاه که تا پیش از آن سلطنتی مشروطه داشت، به تدریج قدرت مطلقه را در دست گرفت. ساواک (سازمان اطلاعات و امنیت کشور) تأسیس شد و هر گونه صدای مخالف سرکوب گردید. 

۲. سرکوب آزادی‌ها: مطبوعات بسته شدند، احزاب تعطیل شدند و بسیاری از مبارزان و آزادی‌خواهان زندانی یا تبعید گشتند. 

۳. بذرهای انقلاب: سرکوب و وابستگی، نارضایتی‌های عمیق اجتماعی و سیاسی را انباشته کرد؛ نارضایتی‌ای که نهایتاً در سال ۱۳۵۷ به انفجار انقلاب اسلامی انجامید.

پیوند کودتا با استبداد امروز

کودتای ۲۸ مرداد نشان داد که هرگاه اراده مردم برای استقلال و آزادی در برابر منافع قدرت‌های خارجی و داخلی قرار گیرد، آنان دست به هر اقدامی خواهند زد تا آن را در هم شکنند. بازگشت سلطنت پهلوی پس از کودتا، بذر استبداد را چنان در خاک ایران کاشت که هنوز هم میوه‌های تلخ آن را می‌چینیم.

امروز، بسیاری از مشکلاتی که در قالب ولایت فقیه تجربه می‌کنیم، ریشه در همان تجربه شکست‌خورده دارد. اگر کودتا رخ نداده بود و دولت ملی مصدق ادامه می‌یافت، شاید ایران تجربه‌ای متفاوت از دموکراسی، استقلال و توسعه می‌داشت. اما کودتا مسیر را تغییر داد و استبداد تنها از شکلی به شکل دیگر منتقل شد.

نتیجه‌گیری از کودتای ۲۸ مرداد و درسی برای امروز 

کودتای ۲۸ مرداد نه فقط یک رخداد تاریخی، بلکه یک الگوی تکرارشونده در جامعه ایران است؛ الگویی که نشان می‌دهد هر بار مردم برای آزادی و رهایی از سلطه و استبداد به پا خاسته‌اند، نیروهای خارجی و داخلی دست به دست هم داده‌اند تا این حرکت‌ها را مصادره یا سرکوب کنند. امروز نیز، در شرایطی که جامعه ایران بار دیگر با بحران‌های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی دست‌وپنجه نرم می‌کند، بازمانده خاندان پهلوی می‌کوشد خود را به عنوان بدیل و آلترناتیو آینده معرفی کند.

از منظر جامعه‌شناختی، این تلاش چیزی جز بازتولید همان چرخه‌ی تاریخی «عمامه و تاج» نیست. جامعه ما، به دلیل حافظه تاریخی زخمی و ساختارهای قدرتی که همواره بیرونی‌ها و وابستگان داخلی آن را شکل داده‌اند، میان دو قطب استبداد در نوسان بوده است: استبداد دینی و استبداد سلطنتی. هر دو با چهره‌ای متفاوت اما با ماهیتی مشابه ــ یعنی تمرکز قدرت در دست یک فرد یا یک طبقه ــ عمل کرده‌اند.

رضا پهلوی با تکیه بر سرمایه‌های هنگفتی که خانواده‌اش هنگام فرار از ایران با خود بردند، و با استفاده از ماشین رسانه‌ای گسترده در غرب، تلاش می‌کند خود را نماینده «آینده پس از جمهوری اسلامی» جا بزند. او‌تلاش دارد تنها راه بدست گیری قدرت را که همان اتکا به نیروی خارجی باشد امتحان کند. این الگویی است که پدر و پدر بزرگش برای او به میراث گذاشته اند. فرقی نمیکند یا انگلیس یا امریکا یا امروز اسراییل و یا هر سه اینها به اتفاق اگر دستی به سوی او دراز کنند او در یک چشم به هم زدن مانند اسلافش سر نیزه به دست آماده تحمیل خود به شهروندان ایران است.  اما این پروژه، اگرچه در ظاهر شعار آزادی و دموکراسی می‌دهد، در بطن خود همان بازگشت به گذشته است؛ گذشته‌ای که با کودتا، سرکوب و وابستگی به قدرت‌های خارجی تعریف می‌شد.

مسئله اصلی اینجاست که جامعه ایران اگر بار دیگر به جای خلق آلترناتیوی مردمی، دموکراتیک و مستقل، در دام یکی از این دو قطب گرفتار شود، چرخه‌ی استبداد ادامه خواهد یافت. جامعه‌شناسی سیاسی به ما می‌آموزد که هر ملتی اگر ساختار قدرت و نهادهای اجتماعی‌اش را بازسازی نکند، محکوم به تکرار تاریخ است. از همین رو، انتخاب میان «عمامه » و «تاج» انتخابی واقعی نیست، بلکه دو روی یک سکه است.

آنچه می‌تواند این چرخه را بشکند، ساختن یک آلترناتیو برآمده از متن جامعه است: جنبشی مردمی، دموکراتیک، سکولار و عدالت‌خواه که نه به قدرت‌های خارجی متکی باشد و نه به سرمایه‌های انباشته‌ی خاندان‌های گذشته. تنها در این صورت است که تجربه تلخ ۲۸ مرداد می‌تواند به درسی برای آینده بدل شود و ملت ایران از سرنوشت تلخ «از تاج به عمامه و از عمامه به تاج» رهایی یابد. 

سیمین  صبری 

۱۸ آگوست ۲۰۲۵

۲۸ مرداد۱۴۰۴