غفلت گفتمانی یا شرارت ایدئولوژیک؟ – ایواز طاها

درباره‌ی مصاحبه‌های رضا علیجانی

غفلت گفتمانی یا شرارت ایدئولوژیک؟ (درباره‌ی مصاحبه‌های رضا علیجانی با چند بنگاه سخن‌پراکنی با موضوع انتخابات ریاست جمهوری)

۱. دولت ملت ایران تبعیض‌های متداخلی را بازتولید می‌کند. در میان روشنفکران مرکز کسانی هستند که حاشیه می‌تواند با آنها گفتگو کند، تظلم کند، حتا در مبارزه علیه این تبعیض‌ها از کمکشان بهره‌مند شود؛ نمونه‌ی اعلایش مصطفی ملکیان. از میان نام‌های زیاد ارتجالا به چند تا اشاره می‌کنم: محمدرضا نیکفر، فرج سرکوهی، صادق زیباکلام، محسن رنانی، حسن محدث گیلوایی، علی افشاری و رضا علیجانی. با این‌همه، وقتی پای تبعیض‌های قومی به میان می‌آید پای برخی از نام‌ها می‌لنگد.

۲. رضا علیجانی با مواضع معقول و اخلاقی‌اش شخصیت مغتنمی است. قدر امثال وی را زمانی خواهیم دانست که مقایسه‌شان کنیم با افرادی چون هوشنگ امیر احمدی و امیر طاهری، رضا تقی‌زاده و بسیجی‌های صادراتی اطراف رضا پهلوی، که آشکارا و بی‌شرمانه از نئوفاشیسم دفاع می‌کنند. اما در این میان مشکلی بنام مرکزگراییِ یکسان‌سازانه در دید‌گاه‌های علیجانی وجود دارد. بگذارید به رد پای مسئله در مصاحبه‌هایش با چند رسانه‌ی اصلی فارسی اشاره کنیم. وی در مصاحبه‌هایش در خصوص انتخاباتِ ریاست جمهوری از هر دری سخن می‌گوید جز موضوع اتنیکی. از توزیع جغرافیایی آرا، به ویژه در دور دوم، مشخص شد که انتخاب مسعود پزشکیان به میزان زیادی ریشه در علایق اتنیکی و مذهبی دارد. تبریز به پزشکیان رأی داد چون از تبعیض اتنیکی در رنج است و اصفهان به یک عنصر افراطی مذهبی رأی داد چون به عنوان سمبل مرکزگرایی نمی‌خواهد امتیازات قومی را از دست دهد. نتایج انتخابات هشداری بود با این مضمون که آنتاگونیسم اجتماعی از عرصه‌ی به عرصه‌ی دیگر نقل مکان کرده است. پیشتر تخاصم در بین “پوزیسیون و اوپوزیسون”، و تقابل در بین “اصلاح‌طلب و اصول گرا” در جریان بود، اما اکنون همین تقابل و تخاصم در شکاف قدیمی در میان اقوام و بویژه “فارس و ترک” فعال شده است. لیکن علیجانی با رندی تمام بر این تحولِ (هم مبارک و هم خطرناک) چشم برمی‌بندد تا کاری کند که عباس عبدی سال‌ها پیش کرد. عبدی درباره‌ی حوادث تیرماه 1378 تبریز جملاتی دارد با این مضمون: «ما سرکوب دانشجویان دانشگاه تبریز در سال 78 را مسکوت گذاشتیم چون موجب تقویت گرایش‌های قومگرایانه می‌شد». این بی‌اعتنایی در هر دو مورد زورگویانه و غیراخلاقی است. در دوران رسانه‌های انبوه که بی‌هیچ مزاحمت و رقیبی در کار ساخت افکار عمومی بودند، بی‌اعتنایی عبدی و علیجانی موثر می‌نمود. لیکن در دنیای ریزومی امروز که هر فردی رسانه‌ای دارد، تف سربالاست. علیجانی البته به اندازه‌ی نوفاشیست‌هایی که نام ایرانشهری برخود گذاشته‌اند، بی‌انصاف و گستاخ نیست که از اصطلاح قوم‌گرایی با سخاوت استفاده کند. چون می‌داند “قوم‌گرایی” اسم رمز حمله به کسانی است که از ماهیت قومگرایانه‌ی دولت-ملت ایران به تنگ آمده‌‌اند.

۳. رضا علیجانی چندی پیش در پاسخ به سوالی در باره‌ی قوم فارس گفت که قومی بنام فارس نداریم. و خبرنگار که خود یکی آتش‌بیاران تفکر شوونیستی است دیگر نپرسید اگر قومی بنام فارس نداریم پس کدام ابلیسی صدر و ذیل مملکت را از فارس انباشته است: قوه‌ی پارس، پژو پارس، پارس جنوبی و پارس شمالی (پارس خزر) و انبوه پارس‌های دیگر. یعنی نیروهای غیبی نام‌های خانوادگی اصیل ما را دزدیده‌اند و نام‌های اصیل ترکی را ممنوع کرده‌ و به جای اینهمه، نام‌های خانوادگی فارسی را بر ما تحمیل کرده‌اند؟ یعنی نام‌های شهرها، خیابان‌ها، روستا‌ها، رودها، دشت‌ها و کو‌ه‌های ما را اجنه عوض کرده و فارسی‌سازی کرده‌اند؟ نام این تجاهل را چه بگذاریم، غفلت گفتمانی و یا شرارت ایدئولوژیک؟ در کتاب در آستانه‌ی چاپم تحت عنوان “دموکراسی رادیکال” از دو اصطلاح خودساخته استفاده کرده­‌ام: “غفلت گفتمانی” و “شرارت ایدئولوژیک”. برخی تبعیض­‌ها چنان عادی­‌سازی شده­‌اند که نوع بیانِ راجع به آنها ناخواسته و ناآگاه به تبعیض آغشته است. این قسم از گفتارها را که بار تبعیض­‌آمیزِ غافلانه دارند، غفلت گفتمانی نام نهاده­‌ام. اما در کاربرد شرارت ایدئولوژيک، افراد و جریان‌هایی را در نظر داشته­‌ام که عامدانه بر تبعیض اتنیکی چشم برمی‌بندند و یا آن را برای پایداریِ نظمِ اجتماعیِ موردِ نظرشان لازم می­‌پندارند. این افراد و یا جریان­‌ها ممکن است در عین حال تبعیض جنسیتی را تقبیح کنند و در تبعیض طبقاتی جانب فرودستان را بگیرند. لیکن وقتی به تبعیض اتنیکی می‌رسند، عامدانه آن را انکار می­‌کنند و یا از آن به عنوان ابزار تحقیر و اتهام بهره می‌برند.

برای هر دو اصطلاح مثال­‌ها فراوانند: بی­‌اعتنایی یک نوجوان حاشیه‌نشین به زبان مادری­‌اش غفلت گفتمانی است و جوک­‌های قومیتی که دیرزمانی، بویژه علیه ترکان، ورد زبان‌ها بود شرارت ایدئولوژیک.

لاش طاقت‌فرسای یک ترک و یا کرد در تقلید لهجه­‌ی تهرانی را می­‌توان غفلت گفتمانی نامید، اما وقتی رضا درویش مدیر عامل باشگاه پرسپولیس به مخاطب گیلانی­‌اش می­‌گوید "برو لهجه­‌ات را جراجی کن!"* مرتکب شرارت ایدئولوژیک شده است. وضع اصطلاح تورانی برای مفهومِ حکومتِ ستمگر توسط حمید عنایت و تحلیل­‌های نژادی جواد طباطبایی نوعی شرارت ایدئولوژیک است ولی مراد فرهادپور و امید مهرگان با کاربرد لفظ "ترکتازی"*** در نوشته‌هایشان دچار غفلت گفتمانی شده‌اند.
البته گاهی این دو تفکیک ناپذیراند و تشخیص‌شان ماهیت وجدانی دارد. یعنی گویندگان سخن خود باید بگویند آن را عامدانه بکار برده‌اند یا غافلانه. لذا این خود رضا علیجانی و امثال اوست که باید بگویند دچار غفلت گفتمانی شده‌اند یا به شرارت ایدئولوژیک دست زده‌اند.

پی‌نوشت:
* رضا درویش مدیرعامل باشگاه پرسپولیس روز دوشنبه 14 خرداد ۱۴۰۳ در برنامه‌ی فوتبال برتر تلویزیون خطاب به فرشید سمیعی سرپرست مدیرعاملی باشگاه استقلال می­گوید «تو برو اول لهجه­‌ات را جراحی کن!». این جمله امری حاوی اندیشه­‌ی نژادپرستانه است، یعنی من به عنوان انسان سخنگو در موقعیت برترم و تو با جراحی شیوه­‌ی سخن­گفتن­‌ات باید به من تشبه جویی. همچنین چندی پیش در برنامه­‌ی استعدادیابی تلویزیون با مجری­‌گری احسان علیخانی به شکلی دیگری اتفاق افتاد. وقتی نوجوان تُرک ترانه­­‌ای خواند، یکی از اعضای هیأت ژوری به او توصیه کرد که روی لهجه­­‌اش کار کند. این جملات اگر نشانه­‌ی بیماری نژادپرستانه نبودند، به­‌خودی­‌خود چندان اهمیتی نداشتند. اما درست در مواقع احساسِ قدرت، خشم، کینه و اضطراب است که ناخودآگاه فرد، که به قول لکان ساختار زبانی دارد، منش و طرز تفکرش را افشا می­‌کند. این طرز تفکر، البته یک مسئله­‌ی فردی نیست بلکه بازتابی است از نظرورزی نخبگان مرکزگرا و نژادپرست در حوزه­‌ی سیاست، تاریخ، فلسفه و هنر.
** افلاتون از سه نوع حکومت نام می­برد که عبارتند از: اول تیمارشی timarchy یا تیموکراسی timocrasy (حکومت پاکدامنان آمیزه­ای از پادشاهان موروثی، انتخابات عمومی و شورای ریش سفیدان)، دوم حکومت الگیارشی و دموکراسی، و سوم حکومت تیرانی یا ستمگری. حمید عنایت کلمه­‌ی تیرانی را که به معنای حکومت ستمگر است، بدون اینکه ربطی به تورانیان داشته باشد، به تورانی ترجمه می­‌کند؛ تورانی یعنی حکومت ستمگر. (بنیاد فلسفه­‌ی سیاسی در غرب، با مقدمه و به احتمام حمید مصدق، تهران، انتشارات زمستان، 1377، ص 43). و حتا چنان وانمود می­‌کند که گویا ابونصر فارابی هم، که ابن خلکان وی را فارابی الترک می­‌نامد، این کلمه را بکار برده است. (همان ص 36).
*** در گذشته اصطلاح ترکتازی بار مثبت به معنای دلیر و مدبر داشته است. لیکن این معنی نمی‌تواند کاربرد نژادپرستانه‌ی فعلی آن را توجیه کند. چون اکنون به معنای بی‌رحم و خشن بکار می‌رود.