بازخوانی انتقادی ایدهی کردستان بزرگ و روژههلات
ایدهی «کردستان بزرگ» و مفهوم «روژههلات» در سالهای اخیر بار دیگر در کانون گفتوگوهای سیاسی و فرهنگی قرار گرفتهاند.اخیرا نیز در سایت رسمی حدکا در مقاله ای تحت عنوان « کردستان بزرگ؛ هویت ، مقاومت واتحاد نسل ها » از اوراتو دلنشین در تارخ ۶ آبان ۱۴۰۴ باز تولید شده است.
این دو مفهوم، در ظاهر حامل آرمان رهایی و احقاق حق تاریخی ملت کرد هستند، اما در لایههای زیرین خود آشکارا بازتابی از نوعی نگاه ممتاز و تبارگرایانهاند. مقالهی حاضر با رویکردی تحلیلی و انتقادی، به بررسی ریشههای این گفتمان، تناقضهای درونی آن با سنت عدالتخواهی تاریخی کردها، و نیز امکان همگرایی دموکراتیک میان ملتهای کرد و ترک در چارچوب حق تعیین سرنوشت و حکمرانی محلی میپردازد.
کردستان بزرگ؛ از خیال وحدت تا خطر انحصار
در گفتمانهای سیاسی مدرن، «کردستان بزرگ» از حد یک آرمان جغرافیایی فراتر رفته و به اسطورهای بدل شده است که در آن آزادی با گسترش خاک معادل گرفته میشود. این تصور، ریشه در تجربهی تلخ تقسیم و سرکوب دارد، اما به همان اندازه که بار عاطفی دارد، میتواند خطرناک نیز باشد. زیرا هرگاه رهایی در زبان انحصار بیان شود، به ضد خود بدل میشود: آزادیای که برای تحقق خود، دیگری را حذف میکند.
ناسیونالیسم کردی در تاریخ معاصر، میان دو قطب در نوسان بوده است: رهایی فرهنگی و ادغام سیاسی. در این میان، روایت «کردستان بزرگ» گاه تلاش کرده است این دو را در قالبی واحد جمع کند، اما نتیجهی آن چیزی جز تنش میان آرمان و واقعیت نبوده است. این ایده وقتی با زبان برتریطلبی ملی ترکیب شود، به همان منطقی نزدیک میشود که پیشتر کردها قربانی آن بودهاند؛ منطقی که در آن قدرت بهجای عدالت مینشیند.
از سوی دیگر، باید توجه داشت که این گفتمان تنها از دل سیاست بیرون نیامده بلکه با حافظهی جمعی و احساس تاریخی تحقیر گره خورده است. ملت کرد طی سدهها در روایتهای رسمی به حاشیه رانده شده و اکنون در تلاش است تا تاریخ خود را بازنویسی کند. با این حال، این بازنویسی اگر در قالب تمایز مطلق و خودویژهپنداری انجام شود، نه التیام که زخم تازهای میافریند.
هویت ممتاز و منطق تمایز
در برخی متون رسانهای، ملت کرد به عنوان «ملت ممتاز» یا «فرزند اصیل فلات ایران و میانرودان» تصویر میشود. این تصویرسازی، هرچند پاسخی به سدهها سرکوب است، اما از نظر نظری، به دام نوعی ذاتگرایی میافتد. نظریههای مدرن ملتسازی نشان میدهند که ملتها پدیدههایی تاریخی و فرهنگیاند، نه طبیعی و ذاتی. برتریطلبی ملی، هرچند در لباس رهایی ظاهر شود، در عمل فاصلهساز است و به انسداد گفتوگو میانجامد.
در این میان، مفهوم «روژههلات» نیز بهگونهای دوپهلو عمل میکند. از یک سو تلاشی است برای بازشناسی مناطق کردنشین در ایران، و از سوی دیگر، در برخی قرائتها، دستکم به صورت نمادین، حامل ادعای مستقیم بر بخشهایی از جغرافیای چندملیتی همچون آذربایجان غربی است. این وضعیت، در عمل، تنشهای هویتی را تشدید میکند و زمین مشترک ملتهای کرد و ترک را به میدان رقابت بدل میسازد.
راهحل اما در عبور از این منطق تمایز نهفته است. اگر ملت کرد بتواند هویت خود را نه در نفی دیگران، بلکه در کنش متقابل با آنان بازسازی کند، آنگاه «هویت ممتاز» به «هویت بالغ» بدل میشود — هویتی که در گفتوگو با دیگری معنا میگیرد و نه در حذف او. چنین رویکردی، مقدمهی هر پروژهی دموکراتیکی است که به جای انحصار، بر تفاهم و مشارکت تکیه میکند.
همگرایی دموکراتیک؛ از تقابل به گفتوگو
در دهههای اخیر، تجربهی هر دو ملت کرد و ترک نشان داده است که تمرکز قدرت، همواره به سرکوب تنوع و تضعیف دموکراسی انجامیده است. از ترکیه تا ایران، سیاست متمرکز نهتنها حقوق ملت کرد را نادیده گرفته، بلکه امکان مشارکت واقعی ملت ترک در تصمیمگیریهای محلی را نیز محدود کرده است. در چنین شرایطی، گفتمان دموکراتیک میتواند بستری برای اتحاد نیروهای عدالتخواه دو ملت فراهم آورد.
همگرایی دموکراتیک به معنای چشمپوشی از تفاوتها نیست، بلکه به رسمیت شناختن آنها در چارچوب همکاری است. جنبشهای سیاسی کرد و ترک میتوانند در طرحریزی ساختارهایی از حکمرانی محلی، آموزش چندزبانه، و تقسیم عادلانهی منابع، اشتراک منافع بیابند. این مسیر، بهجای گسترش مرزها، در پی گسترش ظرفیتهای جامعه است.
در عمل، چنین همگراییای میتواند به الگویی از «فدرالیسم درونمرزی» یا «خودگردانی دموکراتیک» بینجامد، جایی که مناطق مختلف ضمن حفظ پیوند ملی، حق تصمیمگیری محلی داشته باشند. این الگو، بر خلاف ایدهی کردستان بزرگ، نه تهدیدی برای تمامیت سیاسی کشورهاست و نه مقدمهای برای جدایی، بلکه گامی به سوی عدالت و ثبات در چارچوب موجود است.
تناقض سوسیالیسم و تبارگرایی
جنبشهای سیاسی کرد از اوایل قرن بیستم تا دهههای اخیر، همواره در گفتار خود نشانههایی از عدالتخواهی سوسیالیستی داشتهاند. شعارهایی چون «آزادی، برابری، خودگردانی» در ادبیات بسیاری از احزاب کرد تکرار شدهاند. اما در سالهای اخیر، در بخشی از این گفتمانها، نوعی چرخش به سوی تبارگرایی و ملیگرایی شدید مشاهده میشود که با مبانی سوسیالیستی در تعارض است.
سوسیالیسم، در جوهر خود، بر برابری انسانها بدون تمایز ملی یا نژادی استوار است. هنگامی که گفتمان کردی از این اصل فاصله میگیرد و بر «اصالت خون» یا «تبار برتر» تأکید میکند، از ریشهی تاریخی خود جدا میشود و به ابزاری برای بازتولید همان روابط سلطه بدل میگردد که پیشتر علیه آن شکل گرفته بود.
برای بازگشت به مسیر عدالت، نیاز به بازتعریف ارزشهای رهاییخواهانه وجود دارد. همکاری میان نیروهای دموکراتیک کرد و ترک، فرصتی است تا مفهوم رهایی از سطح قومیت به سطح انسانیت ارتقا یابد؛ رهاییای که بر پایهی کرامت انسانی و حق برابر تصمیمگیری استوار است، نه بر اساس تمایز نژادی یا تاریخی.
ادعاهای سرزمینی و خطر تکرار تاریخ
تجربههای تاریخی قرهباغ، کوزوو، و غزه نشان دادهاند که هر پروژهی سیاسی مبتنی بر برتری ملی و ادعای سرزمینی دیر یا زود به بنبست میرسد. در دنیای مدرن، هیچ «حق تاریخی» بدون توافق و رضایت متقابل نمیتواند به ثبات سیاسی بینجامد. هرگاه جغرافیا بر سیاست مقدم شود، نتیجه، نزاعی بیپایان است.
در مقابل، سیاستی که بر حقوق برابر ملتها و ساختارهای همکاری استوار است، میتواند همان مطالبات تاریخی را در چارچوبی پایدار تحقق بخشد. برای مثال، در مناطقی چون آذربایجان غربی یا دیاربکر، بهجای رقابت بر سر مالکیت خاک، میتوان نظامهای مشارکتی ایجاد کرد که در آن همهی ملتها در تصمیمگیری شریک باشند. این مدلها نه فقط از درگیری میکاهند، بلکه بنیان اعتماد و توسعهی پایدار را شکل میدهند.
تاریخ نشان داده است که تجزیهگرایی در خاورمیانه، اغلب نه به آزادی بلکه به بازتولید استبدادهای کوچکتر انجامیده است. تنها از مسیر همکاری دموکراتیک و تمرکززدایی عقلانی است که ملتها میتوانند بدون خونریزی، به حق تعیین سرنوشت درونمرزی دست یابند.
ایدئولوژی و سلاح؛ هنگامی که برتری مسلح میشود
ترکیب ایدئولوژی نژادی با قدرت نظامی، همواره بذر فاجعه کاشته است. از بالکان و رواندا گرفته تا سوریه و عراق، هرگاه برتریطلبی مسلح شد، مرز میان دفاع از هویت و حذف دیگری فرو ریخت. تجربهی قرن بیستم نشان داده است که خشونت هویتی، زمانی که با اسطورهی خون و خاک توجیه میشود، به سرعت از کنترل خارج میگردد.
در این میان، مسئولیت اخلاقی نیروهای سیاسی در خاورمیانه دوچندان است. هر جنبش ملی که از زبان حذف استفاده کند، ناخواسته به همان منطق قدرت خدمت میکند که در پی نابودی آن است. نقد درونی و مراقبت از زبان گفتمان، مهمترین ابزار جلوگیری از این لغزش است. رهایی اگر به خشونت آغشته شود، رهایی نیست؛ بازتولید سلطه است در لباسی تازه.
بنابراین، برای ملت کرد و ترک، ضرورت دارد که از هرگونه ایدئولوژی خشونتمحور فاصله گرفته و به زبان گفتوگو، آموزش و همزیستی بازگردند. سلاح، در نهایت، حافظ مرز نیست؛ بلکه مدفن اعتماد است.
چشمانداز دموکراتیک و آیندهی مشترک
چشمانداز واقعی رهایی در خاورمیانه نه در جدایی، بلکه در بازتعریف رابطهی ملتها نهفته است. ملت کرد و ترک، هر دو قربانی تمرکز قدرتاند و هر دو میتوانند از مسیر همکاری در طراحی الگوهای جدید حکمرانی، آموزش، و عدالت منطقهای، آیندهای مشترک بسازند.
کردستان زمانی واقعاً «بزرگ» میشود که عدالت در آن بومی شود؛ زمانی که زبان کردی آزادانه آموزش داده شود، شوراهای محلی قدرت تصمیمگیری واقعی داشته باشند، و منابع منطقهای در اختیار ساکنان آن قرار گیرد. در چنین شرایطی، کردستان بزرگ نه نقشهای تازه، بلکه افقی انسانی از توسعه و آزادی است.
این آینده، تنها در صورتی ممکن است که نیروهای روشنفکری و مدنی هر دو ملت، از گفتمان هویت به سمت گفتمان همزیستی حرکت کنند. رهایی، دیگر به معنای جدایی نیست، بلکه به معنای مشارکت آگاهانه در ساختن جامعهای عادلانه است که مرزهایش را عقل و احترام تعیین میکند، نه خون و خاک.
نقد ایدهی کردستان بزرگ و روژههلات، نقد یک ملت نیست؛ بلکه نقد الگویی از اندیشیدن است که در آن آزادی با نفی دیگری تعریف میشود. آیندهی خاورمیانه، از مسیر همکاری ملتها میگذرد، نه از بازترسیم مرزها.
هویت ملی زمانی زنده است که بتواند به دیگری گوش بسپارد. کردستان زمانی بزرگ است که در آن ملتهای کرد، ترک، فارس و دیگر مردمان منطقه بتوانند در کنار هم، بر پایهی کرامت و برابری زندگی کنند. رهایی نه در خاک، بلکه در آگاهی است؛ و هر آگاهیای که به نفرت آلوده شود، از آزادی تهی خواهد بود.
ضمیمه۱)