صدای گرگ و کفتار در سایه‌ی بمب‌ها: نقد گفتمان هراس‌افکن علیه مردم پیرامونی - مهدی حمیدی شفیق

مهدی حمیدی شفیق

«‏تو این ۱۲ روز تبریز شهر مقاومت بود،زیر سنگین‌ترین حملات و به همه اثبات شد که در تبریز تجزیه‌طلبی وجود ندارد.»
 این جمله، یکی از نخستین پیام‌هایی بود که پس از اعلام آتش‌بس میان ایران و اسرائیل در یکی از گروه‌های تلگرامی منتشر شد و موجی از واکنش‌های مثبت به دنبال داشت. اما برای من نه مایه‌ی دلگرمی، که بسیار تکان‌دهنده بود. آیا واقعاً باید تبریز زیر بمب می‌رفت تا اثبات شود مردمش تجزیه‌طلب نیستند؟ آیا باید مردم ما قربانی شوند تا این تهمت تاریخی از دوششان برداشته شود؟ این پیام، بازتاب همان گفتمان امنیتی و هراس‌افکن است که از دهه‌ها پیش علیه مردمان غیرمرکز ایران ترویج شده و می‌شود. هراسی که مردمان پیرامونی‌شده ایران را به‌جای قربانی تبعیض و سرکوب، به عنوان تهدید اصلی امنیت و وحدت ملی معرفی می‌کند. 

 آنهایی که امروز با آسودگی از وطن‌دوستی تبریز حرف می‌زنند، همان کسانی‌اند که در برابر مواضع سلطنت‌طلبان و راست‌های افراطی که آشکارا یا تلویحاً از تهاجم اسرائیل حمایت کردند، حتی یک کلمه حرف نزده‌اند!
 جنگ ۱۲ روزه، نه جدایی‌خواهی مردمان پیرامونی، بلکه بحران مشروعیت و عمق وابستگی نیروهایی را نشان داد که خود را وارث «وطن» می‌نامند. رضا پهلوی به جای اعلام همبستگی با مردم ایران، چشم به بازپس‌گیری تاج سلطنت داشت، آن هم با بمب‌های اسرائیلی. حسین رونقی، که رسانه‌های فارسی‌زبان لقب «ستارخان زمانه» به او داده‌اند، روز آغازین جنگ از حمله اسرائیل شادمان بود. و در میان این‌ها، مهدی تدینی که خود را عیار وطن‌پرستی می‌داند و نوشته وطن برایش حتی از باورهای لیبرالی‌اش مهم‌تر است، در برابر این مواضع سکوت کرد!

برای درک بهتر سازوکار این گفتمان هراس‌افکن در مورد مردمان پیرامونی‌شده، نگاه کنیم به دو روایت به ظاهر منتقد سلطنت‌طلبان و راست افراطی و برخاسته از گفتمان چپ، اما در عمل بازتولیدکننده همان نگاه امنیتی و مرکزگرایانه. 

 محمدرضا نیکفر، در مقاله‌ای با عنوان «بترسیم از دخالت بشردوستانه!» تصویری فرضی می‌سازد که در بحران ایران، ترکیه، عربستان سعودی و پاکستان به ترتیب از ترک‌ها، عرب‌ها و بلوچ‌ها حمایت خواهند کرد و غرب و اسرائیل هم هیئتی جدید به ایران می‌آورند. در این روایت، تهدید اصلی از اقلیت‌های قومی است، نه از سلطنت‌طلبان یا گروه‌هایی که عملاً از مداخله نظامی خارجی استقبال کرده‌اند. نتیجه این است که مردمان پیرامونی نه به عنوان قربانیان تبعیض، بلکه عامل ناامنی معرفی می‌شوند. در حالی‌که او بهتر از هر کسی واقف بود که خط حمایت از تهاجم نظامی خارجی را نه گروه‌های اتنیکی ایران، برنامه اصلی سلطنت‌طلبان و حامیان‌شان است.

از سوی دیگر، محمد مالجو در یک متن کوتاه بی‌توجه به واقعیت‌های سیاسی و صف‌بندی‌های این جنگ اخیر، با استعاره‌های «کفتارهای ژئوپولیتیک» و «گرگ‌های پیرامونی» به نقد مدافعان حقوق اقلیت‌ها می‌پردازد و آن‌ها را متهم به سکوت یا حمایت تلویحی از تهاجم اسرائیل می‌کند. این زبان، همان نگاه بدبینانه امنیتی را تکرار می‌کند که به جای شنیدن صدای مطالبات اقلیت‌ها، آن‌ها را به پروژه‌های خطرناک قدرت‌طلبی و بیرونی نسبت می‌دهد. 

 این گفتمان هراس‌افکن، اگر چه در قالب‌های مختلف ارائه می‌شود، یک پیام روشن دارد: تهدید از حاشیه می‌آید، نه از مرکز. اما تجربه جنگ ۱۲ روزه ثابت کرد که چراغ سبز حمله خارجی نه از پیرامون، بلکه از رسانه‌ها، اتاق‌های فکر و گروه‌هایی مدعی وطن‌دوستی صادر شد که در تهران و لس‌آنجلس برای ایران تصمیم می‌گیرند. 

 این روایت امنیتی و هراس‌افکن، همان مرکزگرایی فرهنگی و سیاسی را بازتولید می‌کند که خود مدعی نقد آن است؛ مرکزی که نمی‌تواند تنوع فرهنگی، زبانی و تاریخی ایران را به رسمیت بشناسد و به جای پذیرش آن، مردمان غیرفارس را در مظان اتهام قرار می‌دهد. این مرکزگرایی نه تنها سبب حذف و سرکوب این مردمان می‌شود، بلکه به‌طور غیرمستقیم فضای سیاسی را برای مداخلات خارجی و تشدید خشونت‌های اتنیکی مهیا می‌سازد. گفتمان‌هایی در ظاهر مترقی که مردمان غیرفارس را بی‌توجه به واقعیت تبعیض به‌عنوان عامل تجزیه و خیانت معرفی می‌کنند، نه مدافع ایران و مردمش که در خدمت بازتولید ساختاری هستند که اقلیت‌ها را حذف و سلطنت‌طلبان و راست افراطی را به قدرت می‌رساند؛ نیروهایی که نماینده واقعی تنوع و واقعیت‌های مردم ایران نیست.

ما باید وطن را از اسطوره و وحشت پس بگیریم!
 

کلیدواژه‌ها