
خواننده ی سطور زیر به درستی از کمّ ِ و کیف ِ جایگاه ِ تاریخی ِ سه زبان ِ عربی در مقام ِ زبان علم و فلسفه ، زبان پارسی ( دری ، تاجیکی ) به عنوان ِ یکی از دو زبان دیوانی ، و زبان تورکی با منزلت و مرتبت ِ زبان حاکمان ، زبان ِ نیروهای قشون و زبان ِ دیوان ، در گذشته ی نه چندان دور ِ سرزمین مان اطلاع دارد .
جای انکار نیست که همزیستی ِ این سه زبان تا زمان سرقت ِ انقلاب ِ مشروطه توسط رضا خان ِ کودتاچی، و حتی تا اندک زمانی پس از کودتای رضا خان که در روند ِ استحاله ی ممالک محروسه ی قاجار ، با کودتای انگلیسی سر کار آمد ، یک همزیستی ِ مثال زدنی بود .
همانگونه که می دانید ، تبعیضات و تضییقات فرهنگی - زبانی از سوی پهلوی اول ، با هدف ِ نابودی ِ زبان های غیر پارسی از فردای سلطه گری رضا خان ، آغاز و به موازات خونریزی و کشتار ِ تورک ها ، عرب ها و دیگر ساکنان ، در این خطه ادامه یافت .
و صد البته تا به اکنون ، در قالب هایی نه چندان متفاوت با الگوهای شاهی ، از سوی شیخ و دستگاه ِ مولد ِ نابرابری و بی عدالتی ِ زبانی به توسط حکومت آخوندی تداوم دارد . واقعیت اینکه اسلوب های ۵۳ سال استبداد ِ شاهی ، با مشابه شان در طول ۴۷ سال خلافت آخوندی ، چندان متفاوت نیستند . دستکم ، جوهر ِ قتل ، کشتار ، و سرکوب گری هر دو یکی است . اگرچه تاج ِ شاه کنونی ، عمامه ، و پوتین اش ، نعلین نام دارد ، و به جای واژه ی سلطنت نیز ، کلمه ی ولایت بکار می برد ، در هر دو سیستم ِ استبدادی ، نسل کشی فرهنگی در دستور کار ِ مستبدان بوده و هست . در مورد ژنوساید فرهنگی نیز ، دروازه ی شیخ بر همان پاشنه ی در ِ شاه می چرخد . حتی در مواردی می توان با وجدان ِ بسی آسوده نوشت که آخوند با طرح هایی چون " طرح بسندگی زبان پارسی " ، گوی ِ سرکوب فرهنگی را از پهلوی ها نیز ربوده است .
البته در راستای استعمار ِ فرهنگی ، توسط ِ هر دوی آنها ، هم شاه و هم آخوند ، سرکوب با چماقی به نام "انسجام ملی" صورت گرفته و می گیرد . بدینگونه ، روز اول ماه مهر ، آغاز ِ مجدد ِ هر ساله ی دیکتاتوری فرهنگی - زبانی با هژمونی ِ پان پارسیسم ، عملا روزی ست به غایت سیاه در تاریخ ِ صد سال استعمار فرهنگی از سوی مرکز ، برای تداوم ِ سلطه گری بر پیرامون ، با اراده ی معطوف به فریب ِ شهروند غیر پارس به اینکه تک زبانی تاجیکی ( دری ، پارسی ) در " انسجام ملی " نقش آفرین است . در حالی که ستم به گویشوران ِ زبان های غیر پارسی ، با سلاح ِ مخرب ِ تک زبانی ، خود از تنش زا ترین عوامل موثر در نابودی سرمایه های این سرزمین ، و ایجاد تشتت و تفرقه در صد سال گذشته بوده است .
بدینگونه ، ایدئولوژی ِ پان پارسیسم که با تاثیر مستقیم از فاشيسم ِ اروپای ِ پیش از جنگ دوم جهانی در زمان انقلاب مشروطه نطفه گرفته است ، توسط پهلوی ها در بستر علاقه ی وافر ِ رضا و پسرش محمد رضا پهلوی به اینکه به دنیا بقبولانند ، آریایی هستند و از دماغ فیل افتاده اند ، و " فقط در اثر تصادف است که در اروپا قرار ندارند" ( گفتگوی پهلوی دوم با سر آنتونی پرسون ) با تلاش ِ تمام و با جعل ِ یافته های باستان شناسی (اضافه کردن چهارده جمله به برگردان ِ متن ِ استوانه ی گِلیِ منسوب به دوره ی هخامنشی ) تئوریزه شده و در قالب زبان پارسی به خورد شهروند داده شده است . انبوه کتب فارسی از پروژه های فارسیزه کردن تورک ، عرب ، بلوچ ، کورد ، تورکمن ، گیلک ، قشقایی ، و … نشان از همین پروژه ی استعمار داخلی دارد .
جالب اینکه در تلاش برای قدسی سازی از زبان دری ( تاجیکی ، پارسی ) ادعا می شود که زبان ِ پارسی ، زبان ِ قوم ِ ویژه ای نبوده ، و حتی اتنیکی به نام فارس وجود ندارد ! اینکه این قوم ِ به ظاهر نامرئی یک استان نیز به نام خود دارد ، نیز از عجایب روزگار ماست . صد البته ، ناسیونالیسم ِ پان پارسی ِ ویرانشهری از این شعبده بازی ها کم ندارد . خواننده ی آگاه به ترفند های حکومتی می داند که اینگونه از تلاش ها برای انکار ِ وجود ِ قوم ِ غالب ، عملا گونه ای از نامرئی سازی برای ادامه ی سرکوب غیر پارس ها ست .
در ادامه ی همین نوع از شعبده بازی هاست که مدافعان ِ تداوم ِ تک زبانی ِ زبان حقنه شده ی پارسی در یک پیش فرض به غایت مضحک ، در راستای غلبه گری کنونی ِ زبان پارسی از " انتخاب طبیعی " سخن می گویند !
غافل از اینکه ، اگر به واقع ، انتخابی طبیعی ( انتخابی بر گرفته از شرایط ِ طبیعی ِ محیط ) در میان می بود ، چه نیازی به انبوه بخشنامه های شاهی و شیخی می بود ؟ و اینکه در این صورت ، حاکمیت با چه انگیزه ای می توانست به دستگیری ِ فله ای ِ فعالان فرهنگی ِ غیر پارس بپردازد ؟ اگر زبان غالب ِ قند و عسل ! ، آنجایی که شماری از گویشوران اش ، تاب ِ تحمل ِ هیچ لهجه ای جز لهجه ی پارسی مورد نظرشان را ندارند ، به طریقی طبیعی رشد و نمو کرده بود ، تخصيص بودجه های میلیاردی از محل ِ مالیات های شهروندان ِغیر پارس برای فرهنگستان زبان پارسی ، می توانست چه نوع صیغه ای باشد ؟ ( غیر از بخش ِ مراقبت های ویژه ؟) اگر یک جان دار ، خود توانا به پمپاژ خون ، ثابت نگاه داشتن دما ، پالایش ِ مواد سمی ، تنفس ، و دیگر عملکردهای حیاتی باشد ، نیاز به مراقبت های ویژه ندارد . دارد ؟ از نگر ما ، پرسش اساسی این است : آیا می توان همین کار را ( که اصراری برای ویژه بودن ِ نوع ِ نگاه بانی و نگاه داری در آن نیز نمی بینیم ، یعنی اینکه فرهنگستان و بودجه ی میلیاردی اش ، حلال ! زبان پارسی باد ) با دیگر زبان ها ، از جمله زبان تورکی نیز انجام داد ؟ اما ما می دانیم که تلاش برای تاسیس فرهنگستان زبان تورکی همواره مورد حمله ی ویرانشهری های نفوذی در حاکمیت بوده است . پرسش در مورد ِ چرایی ِ این وحشت ِ نهادینه شده در تار و پود ِ پوسیده ی افکار ِ آنهایی که قباله ی ایران را بطور شش دانگ به نام خویش ( و فقط به نام خودشان ) محضری کرده اند ، مشروع بوده و باید که سرانجام پس از صد سال انحصار طلبی و خود برتر پنداری ، پاسخی در خور بیابد . ضروری ست بدانیم که اینچنین محضری ، یا بی حضور ِ حاضر ِ کنونی خواهد گردید ، و یا حاضر به حضور ِ ما به حاشیه رانده شدگان نیز خواهد شد .
چماق ِ زبان ِ پارسی ، بر سر غیر پارس ها :
زبان فارسی ، عملا با اعمال ِ سیاست ِ نسل کشی فرهنگی - زبانی علیه هر شهروند ِ غیر پارس تبدیل شده است به میدان ِ قدرت . به میدان قدرتی با شاخص های زور مداری ِ حاکمیت تمامیت خواه که در غلبه یک اتنیک دری گوی ، و تاجیک سخن ِ پارسی بر تمام اتنیک ها ، ملیت ها و ملت های ِ دیگر ِ ساکن در این سرزمین ، از بهره کشی مرکز محور از پیرامون ، به موازات ِ اعمال ِ تحقیر ، رواداری ِ تبعیض ، و تحمیل ِ تک زبانی ، فاشيسم ِ زبانی ِ حاکم را بر پا داشته است .
بناپارتیسم تک زبانی آنجایی که پس از صد سال آموزش ِ بخشنامه ای و بگیر و ببند ِ چاله میدانی در نافرهنگستان ِ ایران ، هنوز در پی تقدیس ِ زبانی با امکانات و محدودیت های زبان پارسی ست ( " فارسی ، زبان عقیم " از محمدرضا باطنی ) ، با ناگزیری ِ ترحم آوری عملا دارد با نفی ِ زبان های دیگر ، به روند تهی سازی خویش ( شما بخوانید : به کندن گور خویش ) می پردازد . چرا که گذر ِ مسالمت آمیز از تک زبانی ِ امپریال به تنوع ، و تکثر ِ موجود در پیش از صد سال گذشته ، با تداوم ِ نسل کشی فرهنگی به واسطه ی سلطه ی حکومتی ِ یک ( و فقط یک ) زبان در تغایر به سر می برد .
راقم این سطور ، تردیدی در خسارات ناشی از قبیله گرایی ندارد . صد البته قوم گرایی ، منبع بسیاری از حملاتی ست که سرزمین ما را هدف قرار داده است . از این روی ، ضروری ست که قوم گرایی پان پارسی پایان پذیرد. و تک زبانی ، به عنوان یکی از شاخص های اینگونه از نافرهنگی ِ آمیخته به قوم گرایی قبیله ی پارس ، پرونده ای مختومه در میان شهروندان غیر پارس بیابد . بر دوش ِ شهروندان پارس نیز باری از احساس مسئولیت ، و حتی اضطرار ِ اخلاقی می توان ( و باید ) ملاحظه کرد به گونه ای که اینان نباید اجازه بدهند بیش از این ، اطاق های فکری حکومت ، و مدعیان ایران دوستی از زبان آنها ، چون ابزاری برای سرکوب غیر پارس ها بهره ببرند .
با سرکوب و تحقیر ِ زبانی ِ بخشی که اکثریت غیر پارس را تشکیل می دهند ، عملا امکان ِ نشو و رشد از آنها ستانده می شود ، چرا که شهروند درجه ی دوم ( و چندم ) عامدانه از شرکت در ساختارهای تولید ِ فرهنگی ، اجتماعی ، اقتصادی باز می ماند . امروزه ، آنجایی که زبان ِ حقنه شده ی پارسی از ما شهروند درجه چندم ساخته است ، پیش بردن سیاست ِ غیر انسانی ِ آسیمیلاسیون ، با سلاحی به نام ِ زبان ِ امنیتی ِ پارسی ، برای مرکز ، امری به سادگی بدیهیات شده است .
هر سال در آغاز ماه مهر ، آنجایی که جز زبان پارسی ، هیچ زبان دیگری در دستور کار دستگاه آموزشی شاهی و شیخی نیست ، شاهد ِ بکارگیری هدفمند از زبان دری ، تاجیکی، پارسی بعنوان ابزار ِ حذف ِ شهروندان از صحنه ی مشارکت در جامعه هستیم.
آیا امروزه اصرار ِ مرکز بر تدوام سیاست استعماری تک زبانی ، چیزی جز باز تولید ستم ملی (!) ست ؟
خود برتر پنداری ِ رایج در میان برخی از گویشوران قوم غالب ، آنجایی که با تحقیر ِ زبان دیگر اتنیک ها ، و به سخره گرفتن لهجه شان عملا با چماقی از زبان پارس ها ، برای سرکوب هویتی غیر پارس بر سرشان کوبیده می شود ، نه تنها قربانیان ِ صد ساله ی سیاست تورک و عرب زدایی را به مسلخ می کشاند ، بلکه پتانسیل به کنار نهادن زبان پارسی را ، به مثابه ی زبان استعماری بالا می برد . شایسته است که پارس ها نکته ی اخیر را به گوش ِ دل شنفته ، در چنبره ی احقاق ِ حقوق ِ زبانی ِ غیر پارس ها سکوت نکنند .
نگارنده گان این نوشته ی ، شهروند پارس زبان ِ بی تفاوت به حقوق غیر پارس ها را ، اکیدا به اندیشیدن درباره ی پدیده ی فرسایش حساسیت ِ معیارهای اخلاقی ، به گسستگی ِ اخلاق ِ اجتماعی ِ حاکم بر روابط ِ میان ِ شهروندان ، و به ویژه به صف آرایی گویشوران زبان ِ غالب ِ مرکزمحور ، در برابر ِ زبان ِ به حاشیه رانده شدگان فرآ می خوانند .
ای بسا هستند شهروندان ِ غیر پارس که سکوت ِ حاکی از خرسندی ِ فرآ دستان ِ پارسی گوی فارس را ، در گیرودار ِ احقاق حقوق زبانی پایمال شده شان ، با ظن ِ همراهی با سیاست های استعماری مرکز تلقی کرده ، و ناگزیر از مرز بندی با همدستان ِ چوب ِ الف به دست ، بر آوردی رادیکال در ذهن و عین خویش کرده ، و به منتجاتی و محاصیلی نه چندان خوشایند ِ پارس ها برسند .
افتادن در دام ِ نهادهای اطلاعاتی - امنیتی که در اطاق فکرشان دائما به جوک سازی قومی و طراحی ِ تاکتیک های جدید از انواع انگ های دهان پر کن به مانند پان تورک ، تجزیه طلب و مشابه آن گرفته ، تا دمیدن بر طبل ِ تاریخ ِ مصرف گذشته ی پان پارسیسم و ناسیونالیسم ایرانی ، خود بر دوام چرخه ی جهنمی تفرقه اندازی و تداوم ِ حکومت کمک می کند .
فراموش نکنیم که انگ ِ تجزیه طلبی و پان دانستن هویت طلبان ، چیزی جز شرطی کردن مردمان ِ این سرزمین به دلیل ِ عدالت خواهی شان نیست .
علی رغم ِ تمام ِ تاریخ نویسی های حکومتی که سرتاسر وهن است و جعل ، علی رغم ِ سانسور سیستماتیک ، و تسلط ِ رسانه ای برای تداوم ِ تک زبانی ، و علی رغم ِ ایرانیت جعلی ، یعنی برساخته ای که در آن ایرانی ، فقط پارس است ، زبان اش فقط پارسی ، و تبار اش فقط آریایی ( نژادی موهوم به ویژه امروزه که نژاد ، مفهومی بدون پایه ی علمی می باشد ) ، بیداری اتنیک ها ، ملیت ها و ملت های ساکن در این جغرافیا ، در عصر ارتباطات ، آنجایی که هر موبیل نقش یک آموزشگر را دارد ، امری مسلم می نماید . از این رنسانس ِ زبانی - فرهنگی نمی شود جلوگیری کرد . با پذیرش این یک واقعیت ِ ساده ، می توان به سادگی حقوق زبانی ما را به رسمیت شناخته و از تنش ها کاست . تجربه ی زیسته ی ما نشان می دهد :
آنهایی که امروز در پذیرش واقعیت ، تعلل دارند ، فردا گدایی آن را خواهند کرد !
به زمان کنونی ، پس از صد سال تلاش ِ نافرجام در ملت سازی جعلی ، مبتنی بر تاریخ پردازی مجعول و گذشته پنداری موهومی ، باید پذیرفت که زبان مادری ِ ده ها میلیون تورک ، عرب ، تورکمن ، کورد ، قشقایی ، بلوچ ، گیلک ، و … به مثابه ی پلی میان اکنون و گذشته ، سزاوار ِ بزرگداشت و پاس داری ست . زبان مادری ، ریشه در فرهنگ و سنت ملل دارد . نباید از زبان ِ غالب ِ پارسی ، شمشیری برای زدن گردن ِ زبان های دیگر ساخت . این سلاخی ِ فرهنگی - زبانی ، ریشه در سلطه طلبی و صد البته در ایده ی منسوخ ِ قرن هیجدهمی اروپای مستعمره پرور با شعار " یک ملت ، یک دولت ، یک زبان " دارد . ناسیونالیسم ایرانی به خبط و خطا در بحبوحه ی انقلاب مشروطه ، با کژکنشی تمام ، خشتی کج بنا نهاد . دیوار ِ خود برتر بینی که اکنون تا ثریا کژ و کوله با معماری ِ شاه و شیخ بالا رفته است ، فرو ریخته و بسیاری را زیر آوار ِ انحصار گرایی اش مدفون خواهد ساخت ، اگر که پا پیش ننهاده و واقعیت ها را آنگونه که هستند ، نبینیم .
زبان ، هرچه هست ، نباید آلت قتاله بشود . از نافرهنگی به نام " یک ملت ، یک دولت ، یک زبان " دوری کنیم ، چرا که توحشی ضد فرهنگی ست . یکسان سازی ِ زبانی - فرهنگی علی رغم یک صد سال ستم ِ حکومتی به جایی نرسیده است .
حذف وجودی زبان های غیر پارسی ، با فاعلیت نوباستانگرایی آریایی و تقلیل ِ زبان های ملل ساکن در این سرزمین ، تنها به یک زبان ، آن چیزی ست که در میدان عینیت ِ امروزی شاهد آن هستیم . این ستم ِ زبانی و تبعات ِ حاصل از خود سانسوری ِ تحقیر شدگان در طی صد سال گذشته با ساز و کارهای خود سانسوری برای یافتن ِ یک شکاف ِ زیستی ، آنجایی که کودک و نوجوان ِ غیر پارس بتواند با صرف ِ انرژی ِ کمتری از آنچه کیستی ِ بدیهی اش از وی می طلبد ، تداوم ِ حیات ِ اجتماعی داشته باشد ، پتانسیل ِ انفجاری بس هولناک را ، در خود ذخیره کرده است .
یعنی اینکه ، گسل ِ حاصل از صد سال سرکوب زبان های غیر پارسی ، در زمان کنونی ، کمیتی سترگ از انرژی منفی در خود نهان دارد . طوری که هرگونه بی توجهی به ضرورت تنش زدایی در اسرع وقت ، پیامدهای کمتر پیش بینی شده ای را به دنبال تواند داشت .
اگر چه ایده های پدید آورنده ی گسل ِ سرکوب زبان های غیر پارسی هنوز در مخیله ی برخی از کارگزاران حاکمیت جولان می دهند ، ولی هم اینان هستند که به موازات ِ تشدید ِ بیداری ِ ملت های غیر پارس ، از رسیدن به جرم بحرانی سخن گفته و وحشت شان را ، ولو با انگ زنی و حاشیه گویی نمایان می کنند .
هرچه هست ، طغیان ِ مطالبات ِ هویت خواهی ِ سرکوب شدگان ِ فرهنگی - زبانی ، یک سناریوی مقرون به واقعیت است .
در همین رابطه است که نباید تسلیح زبانی و رابطه ی ستم سیستماتیک اعمال شده بر ارکان هویتی یک شهروند غیر پارس از بدو تکوین ِ کیستی وی ، از اوان کودکی ، آنجایی که فاکتور نامبرده ی بالا بر پدیده ی تسلیح زبانی ، عملا به مثابه ی یک سیستم عملگر اثر می کند ، از نگر به دور داشته شود .
نکتهی دیگر که در ذیل ِ پدیده ی تسلیح زبانی نمی گنجند ولی نقش آفرین تر از آن نیز تواند بود ، اثرات بلا فصل ِ تحمیل یک زبان با حواشی ِ تحقیر ِ حاصل از چگونگی بکارگیری زبان تحمیلی به توسط ِ گویشوران غیر پارس است . تبعات ِ اینگونه دگر سازی و غیریت پردازی بر خواننده ی این سطور پنهان نیست .
ناگفته آشکار است که در ساحت ِ هم پودگی ، در هم تنیدگی ، و هم بستگی لازم برای هم زیستی ِ بهینه در یک سرزمین ِ کثیر المله مانند سرزمین ما ، ادامه ی تحمیل ِ تک زبانی ، زهر هلاهل است در کام هر شهروند قائم به هویت . اگر چه خرد ورزانه می باشد که وظیفه ی سکان داری در جغرافیای ایران نام ، با بازگشت به تکثر ِ زبانی ، به تزریق پاد زهر در رگ و ریشه ی ملت تورک و عرب ، بلوچ ، کورد ، و …. بپردازد ، ولی هنوز هم نابخردی ِ ریشه دوانده در عادت صد ساله ، سکان داران ِ مرکز محور در طهران را ، از فهم ِ تاثیر ِ درمانی نوش داروی ِ تفویض اختیارات آموزشی به شهروندان باز داشته است .
ارتجاع طهران دست در دست ِ نوباستان گرایی ِ فسیل ِ آریایی ، هنوز عاملیت ضروری برای بهره بردن از پنجره ی زمانی به وجود آمده را نفهمیده است . و گرنه انبوه دستگیری های فعالان مدنی ، فرهنگی پایان می یافت . بر عکس ، حاکمیت آخوندی پس از جنگ ۱۲ روزه حتی بر شمار این دستگیری ها افزوده است . کافی ست که به تعداد دستگیری های پر شمار ِ فعالان فرهنگی غیر فارس که بیرق ِ زبان مادری را بر افراشته اند ، بنگریم ، تا اندک تصوری از وحشت ِ ارتجاع طهران از بیداری مردمان به حاشیه رانده شده را دریابیم .
ممانعت ارتجاع طهران از آموزش زبان ِ مادری ، و بالتبع آموزش به زبان مادری چیزی جز هویت زدایی از اکثریت ساکنان این سرزمین نیست . ساختن هویت های جعلی چه بر گرفته از افسانه های شاعری که با چشمداشت از سلطان تورک ، شاهنامه سروده است ، و چه با تاریخ سازی مجعول از استوانه ی گلی دوره هخامنشی ( اضافه کردن ۱۴ جمله به ترجمه ی آن و بدینگونه جعل آن) ، همه در راستای توجیه هژمونی زبان پارسی ست . چرا که در عصر ارتباطات و در دوره ی بیداری اتنیک ها ، ملیت ها و ملت های غیر پارس ، روز به روز از قدسیت ! مجعول ِ تک زبانی کاسته می شود .
خواننده ی آگاه به مقوله ی پیدایش ِ پدیده ی خودآگاهی فردی و تکوین و تکامل ِ خودآگاهی ِ اجتماعی در پی ِ شکل گیری خودآگاهی ِ انسان محور ، به درستی می داند که خود آگاهی ، پیش شرط هایی داشته و دارد . یکی از این پیش شرط ها ، توانایی کسب ِ سواد در مقوله ی ارتباطات از جمله ، ارتباط در فرایند ِ تبادل ِ ایده ها و احساسات است . ممانعت از آموزش به زبان مادری و حتی آموزش زبان مادری ، چیزی نیست جز تخریب ِ توانایی ِ کسب خودآگاهی به نزد ِ شهروند ِ غیر پارس. سیمای کریه ِ تک زبانی ِ دیکته شده ، زمانی در پرتوی ِ روشنگری ِ علم ِ روز عیان تر می شود که به انبوه منابع حقوقی ِ کمیسیون های حقوق بشری سازمان ملل متحد و دیگر مراجع بین المللی مراجعه می کنیم. بدیهی ست که انتخاب ِ زبان آموزش نه تنها ریشه در حقوق اولیه ی یک دانش آموز دارد ، بلکه نظر به مصوبات بین المللی ، از گام های نخستین برای تاسیس ارکان های آموزشی ِ یک جامعه ی مدنی کارآ به شمار می رود .
امروزه پس از کانونی شدن ِ دانش روز ، و به موازات آن کمیسیون های حقوق بشری ِ مجامع بینالمللی بر روی زبان مادری ، آشکار است که تمامیت خواهی قوم غالب پارس بر تک زبانی صد سال گذشته ، جز تقابل با تلاش مردمان غیر پارس برای تنش زدایی در سرزمین کثیر المله ما تفسیر دیگری ندارد .
این همانا تلاش برای حفظ هژمونی زبانی ست که پارس ها در صد سال گذشته به زور بخشنامه ، زر ِ مالیات ، و تزویر اصحاب ِ رسانه داشته اند .
خواننده ی این سطور به نیکی می داند که در سرزمین ما ، عملا هر چیز ( و همه چیز ) سیاسی ست . خالی بودن سفره ی هم وطنان ما ، طبیعتی سیاسی نیز دارد . بی اغراق می نویسم که در این خطه ، حتی نان به شدت سیاسی ست . و هوا نیز . آب سیاسی است . و فاضلاب نیز . علی رغم تمام این ها ، ما در حزب دموکرات آذربایجان همواره کوشش کرده ایم تا آن دسته از فعالان مبارزه فرهنگی - مدنی را بفهمیم که تلاش می کنند به ارتجاع ِ طهران بفهمانند از امنیتی کردن هر چه بیشتر ، و سیاسی کردن امر ِ زبان ِ غیر پارس ها بپرهیزد .
اگر چه اعتراف به این نکته ضروری می نماید : تصور نمی کنم که بشود حاکمیتی با انبوه نفودی های شیعه ی آریایی و مقلدان آیت الله کوروش را بتوان از چنین مهلکه ای به دور داشت . حاکمیتی که در اطاق فکرش به تولید نظریه ی ایرانشهری پرداخته ( مستندات از مهدی خلجی درباره ژورنالیست حکومتی محمد قوچانی و پروژه ی علم کردن ِ جواد طباطبایی توسط تیم وی )، به پیامبر دروغین ویرانشهری ها ، جواد طباطبایی ( دشمن قسم خورده ی زبان تورکی ) جایزه حکومتی داده ، و ناگهان آیت الله های صاحب منبر اش ، ذوالقرنین را همان کوروش می دانند ، در حالی که اجماع شان تا دیروز در تفسیر قرآنی که خود را صاحب مطلق آن می شمارند ، اسکندر را ذوالقرنین دانسته اند ، این ها همه و همه نشان از امکان ِ به غایت ناچیز برای به سر عقل آمدن ِ آخوند آریایی دارد . حال چگونه می توان فراخوان برخی از فعالان مدنی - فرهنگی ، برای سیاسی نکردن ِ زبان مادری را فهمید ؟ پاسخی توام با صداقت به این پرسش ، به لایه مند بودن ِ امر زبانی باز می گردد . حاکمیت پهلوی ها و همچنین خلافت آخوندی ، هر دو ، با منع زبان های غیر پارسی ، با بستن انتشارات به زبان تورکی ، و با کتاب سوزی های شان ، با دستگیری فعالان فرهنگی ، عملا امر زبانی را سیاسی - امنیتی کرده اند . از این امر واقع ، فراری نیست . غیر سیاسی کردن ِ امری که توسط حاکمیت های صد سال گذشته ، به شدت امنیتی و سیاسی شده اند ، امری ست در حیطه ی آرزو اندیشی و گمانه زنی . اگر چه فراگیری ِ امر ِ تکثر ِ زبانی را ، حتی در میان ِ فعالان ِ ابتدای به ساکن غیر سیاسی نیز می توان به وضوح مشاهده کرد . از صمیم ِ قلب ، در ذره ذره ی یاخته های جسم ام ، و در هر کنج و کنار ِ روح و روان ام نشان از این آرزو دارم که امر زبانی ، سیاسی - امنیتی نمی بود . بلکه همانگونه که انسان شناسان ، روان شناسان ، متخصصان عصب شناسی ، و دیگر دانشمندان ِ دانش روز ، به مسئله ی زبان کودک پرداخته اند ، به دور از های و هوی ناسیونالیسم پان پارسی ، کودکان در سرزمین من می توانستند در ورای شکنجه ی سیستماتیک ِ تحمیل یک زبان ، به شکوفایی استعدادهای شان بپردازند . اگر چه واقعیت ، دلالت بر ابزار سازی ِ شاه و آخوند از زبان می کند . فعالان ِ جامعه ی مدنی در میان ملت تورک ، بر خلاف برخی اتنیک های دیگر ، هماره در باور خود به مبارزه ی مدنی ، با ویژگی های خشونت پرهیزی ، و التزام به فراگیری جنبش ِ مدنی شان ، در راستای پیگیری خواست های به حق شان ، کوشیده اند در چهارچوب مفاهمه به حاکمیت ِ تمامیت خواه که چماق ِ فرهنگی - زبانی را بر سر غیر پارس ها می کوبد ، بفهمانند که ایده ی صد ساله ی " یک ملت - یک دولت - یک زبان " در عمل با شکستی مفتضحانه ، به استناد ِ موجودیت ِ انبوه کشورهای چند زبانه ی فدرالیستی ، راهی زبان دان تاریخ شده است . کافی ست به کشورهای موفق بنگریم تا این واقعیت محرز را درک کنیم . سرزمین ما که در تاریخ اش ، ممالک محروسه ی افشار ، صفوی ، و قاجار بوده است ، آنجایی که مستندات تاریخی از مملکت عربستان ، و آذربایجان و … می نویسند ، فقط ( و فقط ) در طی صد سال تنگ نظری سیستماتیک پهلوی ها و خلافت خمینی-خامنه ای ست که به زور بخشنامه و بگیر و ببند فله ای ، عملا کمر به نابودی ِ زبان های غیر دری ، غیر تاجیکی ، غیر پارسی بسته است . بدینگونه روز نخست ِ ماه ِ مهر عملا جشن تمامیت خواهی قوم غالب ِ پارس برای حقنه کردن زبان شان به حلقوم اکثریت ِ میلیونی غیر پارس است . نظام آموزشی در صد سال گذشته ، نه تنها مبتنی بر رعایت حقوق همگان نبوده ، بلکه تنها ابتنای آن ، نگاه بانی از نظم هژمونیک یک تک زبان بوده است . فاشيسم ِ تک زبانی برای اکثریت ِ غیر پارس ِ این سرزمین ، چند پیام دارد ، از جمله اینکه : یا پارس می شوی ، زبان مادری ات را فراموش می کنی ، شاخص های فرهنگی خویش را خوار می شماری ، و در نافرهنگ ِ نو آریایی جعلی ، ذوب می شوی ( ذوب در ولایت ِ شیعه ی نو آریایی) ، یا اینکه مرکز شاهی و شیخی به پیرامون سازی از تو و انکار ِ تو ادامه خواهد داد .
سخنی با کارگزاران ِ دستگاه تک زبانی و دیکتاتوری زبان پارسی : آنکه از آشوب هراس دارد ، باید خود فتنه گی را کنار بگذارد . تک زبانی ِ تحمیلی با نماد ِ اول ماه بی مهری ، یک فتنه ی خود ساخته و خود خواسته است . کودتاچی ِ دست نشانده ی انگلیس ها سنگی در چاه افکنده است ، اینکه آخوند آریایی از در آوردن این سنگ امتناع می ورزد ، تفی ست سربالا . آریایی شدن آیت الله های شیعه ، راه حل نیست ، بلکه بر شمار معضلات افزوده است . بپذیریم که آناتومی ِ پیکر ِ فرهنگ های ملل ساکن در سرزمین مان ، با تیغ ِ تبعیض ِ پوتین و نعلین ، چیزی نیست جز بریدن ِ گوش و بینی ، زبان و دهان هر آنکسی که زبان مادری اش ، فرهنگ زبانی اش را پاس داشته ، و سر به تک زبانی مرکز ، سر خم نمی کند . تاسف بار است که اول مهر، آغاز ِهرساله ی بی مهری ست و تناوب ِ سرکوب زبانی ِ کودک ِ غیر پارس . آغاز ِ ماه ِ مهر ، و نبود ِ چشم اندازی برای پایان ِ ستم ملی وضعیتی رقت انگیز هم برای قربانی و هم برای جلاد ِ فرهنگ کُش است . باشد که معماران ِ تدبیر ، به تعمیر ِ کژی ِ نهادینه شده پرداخته ، و کج ِ نخست در اول ماه مهر ، و دیوار ِ ناترازی ِ حقوق ِ نابرابر ناشی از خشت ِ نخست را، در شاقول ِ کنش گری شان منظور کنند . هر چه هست ، مبارزه ی مدنی - فرهنگی ِ قربانیان این نسل کشی ، تا احقاق حقوق ِ انسانی شان ادامه خواهد یافت .
#چماق_زبانی
#زبان_امنیتی
#نسل_کشی_فرهنگی
هیئت تحریریه حزب دموکرات آذربایجان
۲۲ سپتامبر ۲۰۲۵